ولی ما خیلی تغییر میکنیم 🫠

[گری]

شاید یکی از دور منو ببینه بگه خودشو میگیره از وقتی قبول شده و فلان اگه الان ببینن منو آدمایی که یک الی چند ساله منو ندیدن ،یا شاید چند ماه !
هر چی هر روز میره جلوتر ،دارم میشم یه آدمی که تمرکزم رو خودم و معدود آدمایی باشه که میخوام بشناسمشون و ...یا دوستشون دارم ...
دلم میخواد کمتر تو دید باشم به خاطر یه سری مسائل
۸۰ درصد مسائلی که تو جامعه ست برام حس پوچی و نا مفید بودن داره و دلم میخواد ازشون دوری کنم و بچسبم به همون معدود چیزایی که واقعی و دلخواهمن ..

 

[گری]

یه بخشیش به خاطر تجربه ست ،تا حدی دیگه خودمو میشناسم ،میدونستم آدمیم که زود وابسته میشم و واقعا هم میشم ...
از اونچایی که نمیتونم حضورا خیلی ارتباط اولیه برقرار کنم ولی وقتی با یکی ارتباط میگیرم ،به شدت وابسته میشم ،فرقیم نداره برام ،حالا بعد احساسی به جز یکی دو مورد برام پیش نیومده و برای همینم هست که سر" ک "متوجه شدم آسیبش میتونه چقدر دردناک باشه ،چون زیاد با هم چت میکردیم و در دسترسم بود و به هم خیلی نزدیک تر بودیم ،تا حالا به یه نفر اینقدر نزدیک نبودم ،تصور اینکه مثل بقیه ی پسرا نبود منو خوشحال میکنه ،شاید اگه هر پسر دیگه ای بود از موقعیت عاطفی که من درگیرش شدم سو استفاده میکرد ولی خط قرمزاش نجاتم داد،دلم میخواد اینو بهش بگم ،هر چند منم خط قرمزای خودمو دارم ولی خوب بعد از این ماجرا فهمیدم باید محکم تر باشم رو خط قرمزام ،به شدت میتونم آسیب پذیر باشم ...

 

[گری]

حتی بعد های سلیقه ای مون هم به شدت تغییر پذیره ،آدم تو هر بازه ی سنی سلایقش حیلی عوض میشه ...
چه تو بحث استایل ،رنگایی که دوست داریم ،حتی کراشی که میزنیم ،حتی از لحاظ احساسی ،سلیقه ی غذاییمون چند سالی یه بار عوض میشه ،یه جاهایی بی پروا تر میشیم و یه جاهایی محتاط تر ...

 

[گری]

مثلا خود من ،آدم برون گراییم ،قبلا میخواستم خودمو با همه اوکی کنم ولی الان که بزرگتر شدم ،دلم میخواد برون گراییم با آدمای محدود تری باشه ...

 

[گری]

خودم بودن
یکی از چیزایی که سالهای ساله میشنوییم ،خودت باش مگه خودت بودن چشه ؟
من به شدت خودمم ولی این خودم بودن هم حد و مرز داره ،چیزی که من بلد نبودم رعایتش کنم !
قبلا اینجوری بودم که خیلی راحت تجاربم رو عنوان میکردم و میگفتم این منم ،چند مدته که سعی میکنم سکوت کنم ،قرار نیست همه خودم بودن رو ببینن ...
قرار هم نیست خودم نباشم ،با هر کسی در حدی که باید مناسب باشه رفتار میکنم

 

[گری]

یه بازه ای علاقه ی شدیدی به آرایش کردن داشتم ،از یه بازه ای به بعد از هر چی آرایش کردن و لاک زدن و ... بود بیزار شده بودم و اعتقاد داشتم که نیازی نیست و آدم باید خیلی خیلی خودش باشه !
الان چی ؟در حد معقول رو گاها لازم میدونم ،بستگی به جا و مکانش داره

 

[گری]

از لحاظ دیگه هم شدم ولی حس میکنم جایز نیست بیانش 🫠

 

[بهارخانوم]

هرچی ‌که بزرگ تر میشی ارتباطت با آدمای اطرافت محدود تر میشه مثلا من فقط یه دوست صمیمی دارم بقیه کلا سطحی و چیزی از خودم نمیگم براشون زیاد هرچی هم خواستن صمیمی باشن نذاشتم خودم بهشون این اجازه رو ندادم میدونی اعتمادم به آدما خیلی کم شده حتی به دوست صمیمیم هم

 

[zhra996]

شاید یکی از دور منو ببینه بگه خودشو میگیره از وقتی قبول شده و فلان اگه الان ببینن منو آدمایی که یک الی چند ساله منو ندیدن ،یا شاید چند ماه !
هر چی هر روز میره جلوتر ،دارم میشم یه آدمی که تمرکزم رو خودم و معدود آدمایی باشه که میخوام بشناسمشون و ...یا دوستشون دارم ...
دلم میخواد کمتر تو دید باشم به خاطر یه سری مسائل
۸۰ درصد مسائلی که تو جامعه ست برام حس پوچی و نا مفید بودن داره و دلم میخواد ازشون دوری کنم و بچسبم به همون معدود چیزایی که واقعی و دلخواهمن ..

منم شدم مثل شما

 

[گری]

هرچی ‌که بزرگ تر میشی ارتباطت با آدمای اطرافت محدود تر میشه مثلا من فقط یه دوست صمیمی دارم بقیه کلا سطحی و چیزی از خودم نمیگم براشون زیاد هرچی هم خواستن صمیمی باشن نذاشتم خودم بهشون این اجازه رو ندادم میدونی اعتمادم به آدما خیلی کم شده حتی به دوست صمیمیم هم

دقیقا همینه

 

[گری]

منم شدم مثل شما

هعی