نوری...
Guest
دوستی های مجازی،
بودن های مجازی،
لحظات مجازی،
تکست ها و حرف ها و حتی استیکر ها و ایموجی های پی در پی...
پیام ها و خنده ها یا حتی دلخوری های مجازی.
که گاه به واقعیت کشیده میشوند،
دوست های مجازی که گاه از نزدیک و گاه از دور نظاره گر انها هستی .
شاید هم انهایی که تا یک ماه پیش بودند و یکباره خاموش شدند ،
دانستن اینکه کجا رفته اند
مهم نیست ،مهم نبود همان ادم هایی است که ساعت ها
و یا حتی روزها با انها
حرف زده ای و در دفتر خاطرات عمرت برگه ای چند از ان انهاست ،
همان هایی که یکباره گم شدهاند... .
?
حالا که از من دوری، مراقب خودت باش. مراقب اشکهایت که بی من نریزند. مراقب دلت که بی من نگیرد. مراقب خندههایت که بی من کسی نبیند. مراقب دستهایت باش، چشمهایت حتی. اینها همهاش امانت است پیش تو. حالا که دستم از دستهایت کوتاه است، و آغوشم از آغوشت دور، مراقب بیقراریهایت باش. مبادا بی من کسی آرام جانت شود. مبادا …
?
غیر منطقی اونجاست که دلم هنوز پیش توئه،
با اینکه نیستی،
با اینکه نمیدونم کی الان تو زندگیته...
با اینکه عکس هات رو قایمکی دیدم
و چهرت هیچ شباهتی به گذشته نداره...
من هنوز خوابتو میبینم و
خواب هات به من اجازه ی فراموشی نمیده...
به من فرصت نمیده تا فکر نکنم چطور میتونستم جلو بچه بازی هامون رو بگیرم،
به من فرصت ندادی کمی مرد تر باشم،
نذارم بری،
محکم بگم بمون...
آروم بگم رحم کن به من...
برای تو اما فرقی نمیکنه،
هروقت خواستی رو من حساب کن...
چون من برا روز مبادات پس انداز دارم،
من برای سلامتیت نذر دارم،
من قسمتی از مردونگیم رو گذاشتم برای تو،
تا هیچوقت خستش نکنم...
?
بودن های مجازی،
لحظات مجازی،
تکست ها و حرف ها و حتی استیکر ها و ایموجی های پی در پی...
پیام ها و خنده ها یا حتی دلخوری های مجازی.
که گاه به واقعیت کشیده میشوند،
دوست های مجازی که گاه از نزدیک و گاه از دور نظاره گر انها هستی .
شاید هم انهایی که تا یک ماه پیش بودند و یکباره خاموش شدند ،
دانستن اینکه کجا رفته اند
مهم نیست ،مهم نبود همان ادم هایی است که ساعت ها
و یا حتی روزها با انها
حرف زده ای و در دفتر خاطرات عمرت برگه ای چند از ان انهاست ،
همان هایی که یکباره گم شدهاند... .
?
حالا که از من دوری، مراقب خودت باش. مراقب اشکهایت که بی من نریزند. مراقب دلت که بی من نگیرد. مراقب خندههایت که بی من کسی نبیند. مراقب دستهایت باش، چشمهایت حتی. اینها همهاش امانت است پیش تو. حالا که دستم از دستهایت کوتاه است، و آغوشم از آغوشت دور، مراقب بیقراریهایت باش. مبادا بی من کسی آرام جانت شود. مبادا …
?
غیر منطقی اونجاست که دلم هنوز پیش توئه،
با اینکه نیستی،
با اینکه نمیدونم کی الان تو زندگیته...
با اینکه عکس هات رو قایمکی دیدم
و چهرت هیچ شباهتی به گذشته نداره...
من هنوز خوابتو میبینم و
خواب هات به من اجازه ی فراموشی نمیده...
به من فرصت نمیده تا فکر نکنم چطور میتونستم جلو بچه بازی هامون رو بگیرم،
به من فرصت ندادی کمی مرد تر باشم،
نذارم بری،
محکم بگم بمون...
آروم بگم رحم کن به من...
برای تو اما فرقی نمیکنه،
هروقت خواستی رو من حساب کن...
چون من برا روز مبادات پس انداز دارم،
من برای سلامتیت نذر دارم،
من قسمتی از مردونگیم رو گذاشتم برای تو،
تا هیچوقت خستش نکنم...
?