هنوزم رژیم داری ؟ ❤️

ملیحه

⭐⭐⭐ملکه⭐⭐⭐
عضویت
May 4, 2023
جنسیت
خانم
1000013618.jpg


جوان تر که بودم ، واسه خرج و مخارج تحصیلم مجبور شدم توی یه رستوران کار کنم

من اونجا گارسون بودم . رستوران ما به مرغ سوخاری هاش معروف بود

البته نمی شد از سیب زمینی سرخ کرده هاش هم گذشت

خلاصه اینکه پاتوق دختر پسرهای جوان بود .

صاحب رستوران مرد با انصافی بود ، از اون سبیلوهای باحال . خیلی هوای زیردست هاش رو داشت ، ما بهش می گفتیم رئیس .

یه روز که می خواستم غذای مشتری ها رو ببرم ،
رئیس من رو کشید کنار و گفت : میز شماره دو ، اون دختر مو بورِ ، بدجور دیوونش شدم ، هرکاری بخواد واسش می کنم .

گفتم : ببین رئیس ، خیلی خوبه ها ، ولی فکر نکنم پا بده !

رئیس گفت : اون هر روز با دوست هاش می آد اینجا ، می دونی که من خجالتیم ، آمارش رو بگیر ، جبران می کنم .

چند دقیقه بعد وقتی که غذای اون دخترها رو روی میزشون میذاشتم ، شنیدم که داشتن در مورد این حرف میزدن که سبیل چه چیز مزخرفیه .

بعد من رو کردم به دختر مو بورِ و گفتم : غذای شما با طراحی مخصوص آقای رئیس سرو شده .

دخترِ هم یه نگاه به رئیس انداخت که دست هاش رو زیر چونه اش زده بود و اون رو دید میزد .

به رئیس گفتم که طرف انگار با سبیل حال نمی کنه ، رئیس رو میگی ، رفت تو دستشویی و بدون اون سبیل های فابریکش برگشت .

فردای اون روز وقتی باز داشتم غذای دخترها رو روی میز میذاشتم ، بو بردم که اون ها دانشجوی زبان فرانسه هستن .

رئیس هم بلافاصله دوره فشرده زبان فرانسه ثبت نام کرد و بعدش هم ما منوی رستوران رو فرانسوی کردیم !

اما داستان به همین جا ختم نشد ، چون وقتی یه روز رئیس نقاشی 'جیغ' اثر معروف 'ادوارد مونچ'
رو تو دست دختر مو بورِ دید ، به سرش زد که دیوارهای رستوران رو پر از نقاشی های 'ادوارد مونچ' کنه .

رئیس ما از یه سبیلو که فقط بلد بود مرغ سرخ کنه ، تبدیل شد به یه دلباخته نقاشی که یه سیگار برگ همیشه گوشه لبش بود .

تا اینکه یه روز من پا پیش گذاشتم و به دخترِ گفتم که مادمازل ، رئیس ما بدجور خاطر شما رو می خواد !

دخترِ فقط نگاه کرد و هیچ جوابی نداد .

از اون روز دیگه دختر مو بورِ با دوست هاش به رستوران نیومد .

و وقتی قضیه رو از دوست هاش جویا شدم ، گفتن که اون رژیم گرفته . من هم که فهمیدم جریان از چه قراره ، واسه اینکه حال رئیس گرفته نشه ، بهش گفتم طرف رژیم گرفته .

رئیس هم منوی رستوران رو عوض کرد و از اون به بعد فقط غذای رژیمی سرو میشد .

اوضاع همینطوری ادامه داشت ، اما من دیگه درسم تموم شد و از اون شهر رفتم .

وقتی بعد از چند سال به اونجا برگشتم دیدم که جای اون رستوران یه گالری نقاشی دایر کردن و بالاش به فرانسوی نوشتن :

? êtes-vous toujours sur l'alimentation

یعنی ، هنوزم رژیم داری ؟


 

منم تهی

کاربر جدید
عضویت
Dec 13, 2024
جنسیت
خانم
مشاهده پیوست 392586

جوان تر که بودم ، واسه خرج و مخارج تحصیلم مجبور شدم توی یه رستوران کار کنم

من اونجا گارسون بودم . رستوران ما به مرغ سوخاری هاش معروف بود

البته نمی شد از سیب زمینی سرخ کرده هاش هم گذشت

خلاصه اینکه پاتوق دختر پسرهای جوان بود .

صاحب رستوران مرد با انصافی بود ، از اون سبیلوهای باحال . خیلی هوای زیردست هاش رو داشت ، ما بهش می گفتیم رئیس .

یه روز که می خواستم غذای مشتری ها رو ببرم ،
رئیس من رو کشید کنار و گفت : میز شماره دو ، اون دختر مو بورِ ، بدجور دیوونش شدم ، هرکاری بخواد واسش می کنم .

گفتم : ببین رئیس ، خیلی خوبه ها ، ولی فکر نکنم پا بده !

رئیس گفت : اون هر روز با دوست هاش می آد اینجا ، می دونی که من خجالتیم ، آمارش رو بگیر ، جبران می کنم .

چند دقیقه بعد وقتی که غذای اون دخترها رو روی میزشون میذاشتم ، شنیدم که داشتن در مورد این حرف میزدن که سبیل چه چیز مزخرفیه .

بعد من رو کردم به دختر مو بورِ و گفتم : غذای شما با طراحی مخصوص آقای رئیس سرو شده .

دخترِ هم یه نگاه به رئیس انداخت که دست هاش رو زیر چونه اش زده بود و اون رو دید میزد .

به رئیس گفتم که طرف انگار با سبیل حال نمی کنه ، رئیس رو میگی ، رفت تو دستشویی و بدون اون سبیل های فابریکش برگشت .

فردای اون روز وقتی باز داشتم غذای دخترها رو روی میز میذاشتم ، بو بردم که اون ها دانشجوی زبان فرانسه هستن .

رئیس هم بلافاصله دوره فشرده زبان فرانسه ثبت نام کرد و بعدش هم ما منوی رستوران رو فرانسوی کردیم !

اما داستان به همین جا ختم نشد ، چون وقتی یه روز رئیس نقاشی 'جیغ' اثر معروف 'ادوارد مونچ'
رو تو دست دختر مو بورِ دید ، به سرش زد که دیوارهای رستوران رو پر از نقاشی های 'ادوارد مونچ' کنه .

رئیس ما از یه سبیلو که فقط بلد بود مرغ سرخ کنه ، تبدیل شد به یه دلباخته نقاشی که یه سیگار برگ همیشه گوشه لبش بود .

تا اینکه یه روز من پا پیش گذاشتم و به دخترِ گفتم که مادمازل ، رئیس ما بدجور خاطر شما رو می خواد !

دخترِ فقط نگاه کرد و هیچ جوابی نداد .

از اون روز دیگه دختر مو بورِ با دوست هاش به رستوران نیومد .

و وقتی قضیه رو از دوست هاش جویا شدم ، گفتن که اون رژیم گرفته . من هم که فهمیدم جریان از چه قراره ، واسه اینکه حال رئیس گرفته نشه ، بهش گفتم طرف رژیم گرفته .

رئیس هم منوی رستوران رو عوض کرد و از اون به بعد فقط غذای رژیمی سرو میشد .

اوضاع همینطوری ادامه داشت ، اما من دیگه درسم تموم شد و از اون شهر رفتم .

وقتی بعد از چند سال به اونجا برگشتم دیدم که جای اون رستوران یه گالری نقاشی دایر کردن و بالاش به فرانسوی نوشتن :

? êtes-vous toujours sur l'alimentation

یعنی ، هنوزم رژیم داری ؟


ارزش نداشت واقعا انقد خودشو درگیر کسی که نمیخوادش کنه
 

بالا