نظرتونو راجب این متن بگید

تربچه

⭐کاربر فعال⭐
عضویت
Oct 17, 2023
جنسیت
خانم
"وزن مرده جانش بر او سنگینی کرد، روحش با بار گناه و شرمش سنگین شد. بدنش پر شده بود از خلایی که روحش را فرا گرفته بود. لذت زندگی، هیجان زندگی، چیزی جز خاطره ای دور به نظر نمی رسید. او چیزی نداشت - چیزی برای چسبیدن به آن، چیزی برای زندگی کردن و این باعث شد که او احساس پوچی کند، روحش یک خلاء خالی است. هیچ چیز برای نجات خود و غرور گناه آلودش نیست، ذهنش آشفته بود: پر از ترس، شک و شرم. همانطور که آنجا نشسته بود، تنها و متروک، طاقت دیدن انعکاس خود را نداشت. فکر رویارویی با روزی دیگر، لحظه ای دیگر در این وجود پر از درد، تحمل آن بیش از حد بود. همانطور که تاریکی او را فرو می برد، در حالی که به ورطه ابدی فرو می رفت، می توانست یک فکر را در سرش بشنود، کلمه ای که با صدای بلند و واضح زنگ می زد - "هیچ".
 

Aynaz _

⭐کاربر ویژه⭐
عضویت
May 30, 2023
جنسیت
خانم
"وزن مرده جانش بر او سنگینی کرد، روحش با بار گناه و شرمش سنگین شد. بدنش پر شده بود از خلایی که روحش را فرا گرفته بود. لذت زندگی، هیجان زندگی، چیزی جز خاطره ای دور به نظر نمی رسید. او چیزی نداشت - چیزی برای چسبیدن به آن، چیزی برای زندگی کردن و این باعث شد که او احساس پوچی کند، روحش یک خلاء خالی است. هیچ چیز برای نجات خود و غرور گناه آلودش نیست، ذهنش آشفته بود: پر از ترس، شک و شرم. همانطور که آنجا نشسته بود، تنها و متروک، طاقت دیدن انعکاس خود را نداشت. فکر رویارویی با روزی دیگر، لحظه ای دیگر در این وجود پر از درد، تحمل آن بیش از حد بود. همانطور که تاریکی او را فرو می برد، در حالی که به ورطه ابدی فرو می رفت، می توانست یک فکر را در سرش بشنود، کلمه ای که با صدای بلند و واضح زنگ می زد - "هیچ".
زیادی اغراق شده
 

بالا