این کتی جون ،به شدت تو خاطرات من نقش پررنگی داره ،حالا یکیش که نصف شب هی یادم میاد و میخندم ،گفتن نداره ،فیزیکیه بیشتر ...به خصوص دلم برای خاطرات مشترک که به ۴ تامون وصل میشه تنگ شده
معادل دوست من ،کسرا هم یه دوست داره ،اول اسم دوست کسرا هم ک داره ،بعد بین من و دوستم معروفن به کتی و دوستان
در عرض چند دقیقه نمیدونم چی شد همه آروم کسرا خنده اش گرفته بود سر چی رو نمیدونم ،خم شد و سرش در معرض دیدم قرار گرفته بود 🫤این کتی جون ،به شدت تو خاطرات من نقش پررنگی داره ،حالا یکیش که نصف شب هی یادم میاد و میخندم ،گفتن نداره ،فیزیکیه بیشتر ...
یه روز داشتم با موبایلم حرف میزدم که جمع دوستانه شونو دیدم ،گفتم چه عجب کسرا نیست ،این کتی جونم برگشته بود زل زده بود به عقب که منم یه هو چشمم خورد بهش ،بعد از چند دقیقه دید زدن و یه هو لبخند زدن همانا برگشت سمت دوستاش ،یه هو با یه چیزی مواجهه شدم که ندیده بودم
حس میکنم میدونه ماجرا ها رو ،به خصوص که با هم میرفتن و ...🫤این کتی جون ،به شدت تو خاطرات من نقش پررنگی داره
در وصف برون گرا بودنش همینو بگم ،من رفتم جلو به استادم سلام کنم ،ایشونم پیش استادم بودن ،آقا من به استاد سلام کردم ،ایشون یه جوری با من سلام و احوال پرسی کرد انگار صد ساله منو میشناسه داشتم از استرس سکته میکردم اون لحظه و اصلا یادم نبود کیه فقط مغزم که برگشت به حالت عادیش درک کردم موقعیتوقبل اینکه بخوابم اینم بگم
کلا پسرا پدیده های عجیبین ،یکی همین ک ،یکی هم یکی از بچه هامون هست که خوب از سال ۹۸ اینا میشناختمش از قلمچی و ...
خیلیم اتفاقی تو دانشگاه دیدمش ،چون کلاساشون تو دانشکده ی ما نیست و کلا آدم پر تلاشیه ،چند تا رشته میخونه و خونده و از این حرفا ،اصلا دولتی یکی از همین تهرانا بوده پزشکیش بعد تغییر میده و میاد دندون و ...(اسمشم بگم اکثر بچه های کنکوری سالهای ۹۸ و ۹۹ میشناسنش ،حتی تو مجازی هم بولد بود به شدت )یا چند تا دیگه میشناسم ...
کلا جالبن ...به شدت پایبند یه سری چیزا هستن ولی خوب مثلا این یکی به قول خودش چون برون گراعه ،بیشتر در معرض قرار میده افکارشو
حس میکردم فقط خودم اینقدر پابندم به یه سری چیزا
بقیه از من بدترن گویا ...
کلا اون روز روز عجیبی بود ،نصف آدمایی که میخواستم ببینم تو دانشگاه رو دیدمدر وصف برون گرا بودنش همینو بگم ،من رفتم جلو به استادم سلام کنم ،ایشونم پیش استادم بودن ،آقا من به استاد سلام کردم ،ایشون یه جوری با من سلام و احوال پرسی کرد انگار صد ساله منو میشناسه داشتم از استرس سکته میکردم اون لحظه و اصلا یادم نبود کیه فقط مغزم که برگشت به حالت عادیش درک کردم موقعیتو
چون ناقصهخاطراتتو خوندم ولی راستش درست نفهمیدم
کسری هم دانشگاهیته؟
دوسش داری؟چون ناقصه
آره