مجله خبری
Guest
متن کامل شعر مرغ گرفتار ( من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید ) ملک الشعرای بهار، محمد تقی بهار
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
*
فصل گل میگذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
*
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
*
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تماشای گل لاله و شمشاد کنید
*
هر که دارد زشما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
سخنی گفته و غمگین دل فرهاد کنید
*
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
*
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن داد کنید
*
گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محال است که آباد کنید
*
کنج ویرانه ی زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خداد داد کنید
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
*
فصل گل میگذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
*
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
*
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تماشای گل لاله و شمشاد کنید
*
هر که دارد زشما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
سخنی گفته و غمگین دل فرهاد کنید
*
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
*
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن داد کنید
*
گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محال است که آباد کنید
*
کنج ویرانه ی زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خداد داد کنید