قِیل و قالی می شنیدم خانه ام وقت سحر

وضعیت
این موضوع قفل شده است

خبری سرگرمی

⭐کاربر برتر⭐
عضویت
Jun 28, 2023
جنسیت
خانم
ناله جانکاه
قِیل و قالی می شنیدم خانه ام وقت سحر
ناله ها جانکاه و با هر ناله ای سوز جِگر

از جوانان مَحلّه یک نفر دیدم به جِد
بِیرَقی از جِنس ماتم می برد بالای دَر

بَهر دِلجویی شدم نزدیک تر دادم سلام
نَه جوابم داد و نَه کرد اعتنایی مُختصَر

دیگری از بَستگانم بود و گفتم هِی فُلان
گو چرا آخر بِدین جا گشته جمعی نوحه گر

پاسخ من گریه های بی اَمانش بود و بس
گوئیا مثل جوانک این یکی هَم گشته کَر

در تَحیُّر بودم و آزُرده زِین سِرّ مَگو
من چرا باید شوم زِین ماجراها بی خبر

یک شَبه بَر آشنایانم چرا بیگانه ام؟
داد و فریادم شده بَر اهل خانه بی اثر

گشته تابوتی هُوِیدا دست خویشانم ولی
اهل بیتم پا بِرهنه در پِی اش آسیمه سَر

کاروانی اَلغَرض شد عازم شهری خَموش
من غَریبانه یکی زِین کاروانم در سَفر

طبق سُنّت حَلقه ماتم به گِرد گور بود
تا که آن مرحوم گردد عازم مُلکی دِگر

پیش رفتم اَندکی تا بینَمَش مَرحوم را
وای من مَبهوت ماندم از قَضا و از قَدَر

چهره بیرنگی از خود دیدم آنگه روی خاک
می روم جایی که هیچ است اعتبار سیم و زَر

آنکه دستم روزگاری دسته گل ها داده بود
خاک می ریزد به رویم حالیا با چشم تَر

تنگ تر، تاریک تر، گردیده صندوق عمل
دَر قفس گویی فِتاده مرغکی بی بال و پَر

آشنایان یک به یک رفتند و من تنها شدم
هاتِفی گفتا بیا بر خِیر و شَرّ خود نِگر

نامه اَعمالم آندم شد عَیان دَر رو بِرو
کرده و ناکرده ها را دیدم آنجا سَر بِسَر

حُبّ مولایم علی در نامه اَم گردید عَیان
یا علی گفتم همان دَم نور او شد جِلوه گَر

(نادرا) در این عقیده شُبهِه کِی باشد روا
بَر گدای آستانش می کند مولا نَظر

هَر گِدا امّا اگر دستش تُهی شد از عمل
نزد مولایش یقیناً می شود شرمنده تَر

حاج نادر بابایی​
 

وضعیت
این موضوع قفل شده است
بالا