درگيرروزمرگي زندگي
دوروزه هم حالم بده ديروز كارم به بيمارستان و سرم و امپول كشيد سردرد سرگيجه حالت تهوع يه وضعي حالا خوب شدم با سرم و امپول باز دوباره امروز همين علائما پيدا كردم دكترخ ديروز ازمايش نوشت من صبح نرفتم انجام بدم اشكان لج كرد همه چيا گذاشت كف دست مامانم زهرا چند وقته خيلي مريض ميشد به شما نمي گه مامانمم زنگ زِد كلي حرف بازم كرد گفت بلند مي شم ميام منم به سروش گفتم بليط براش نگرفت گفت من اينترنت نگيرم براش خودش مي ره دفتر هواپيماي گفتم حالا تَو نگير براش بهداشت يه فكري مي كنيم
چي بگم اخه بياد هم اعصاب منا خورد مي كنه هم خودشا بابا من سقط كردم يه هفته نگفتم بعد برا اين فضيع به اين سادگي رفت مامانم خبر كرد