بور چشم سبز
Guest
از چهرهٔ طبیعت افسونکار
بربستهام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تبآلودم
این جلوههای حسرت و ماتم را
پاییز، ای مسافر خاکآلود
در دامنت چه چیز نهان داری؟
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری؟
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروبِ تیره و خاموشت؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
بر جان دردمند من آغوشت؟
در دامن سکوت غمافزایت
اندوه خفته میدهد آزارم
آن آرزوی گمشده میرقصد
در پردههای مبهم پندارم
پاییز، ای سرود خیالانگیز
پاییز، ای ترانهٔ محنتبار
پاییز، ای تبسّم افسرده
بر چهرهٔ طبیعتِ افسونکار
#فروغ_فرخزاد (۱۳۴۹). اسیر. چاپ ششم. تهران: امیرکبیر. صفحات ۵۱-۵۲.
*سکوت *مشاهده پیوست 208520
بربستهام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تبآلودم
این جلوههای حسرت و ماتم را
پاییز، ای مسافر خاکآلود
در دامنت چه چیز نهان داری؟
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری؟
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروبِ تیره و خاموشت؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
بر جان دردمند من آغوشت؟
در دامن سکوت غمافزایت
اندوه خفته میدهد آزارم
آن آرزوی گمشده میرقصد
در پردههای مبهم پندارم
پاییز، ای سرود خیالانگیز
پاییز، ای ترانهٔ محنتبار
پاییز، ای تبسّم افسرده
بر چهرهٔ طبیعتِ افسونکار
#فروغ_فرخزاد (۱۳۴۹). اسیر. چاپ ششم. تهران: امیرکبیر. صفحات ۵۱-۵۲.
*سکوت *مشاهده پیوست 208520