سیاوش ...پارت ۸

من و دوتا پسرام

⭐⭐سوپر استار⭐⭐
عضویت
May 2, 2023
جنسیت
خانم
امشب چهارمین شب هست که دارم گریه می کنم
سرم درد می کنه
صدیقه نگرانه
طفلک فکر می کنه به خاطر اونه نمی دونه بابت بخت سیاه خودمه ....
من سیاه بخت ...من نگون بخت
نمی دونم دستم و ببر بالا شکر کنم که ننه ام رفته یا ناراحت باشم که رفته ...
می گن بعضی وقت ها عدو باعث خیر می شود
اگر خدا بخواهد
حکایت منه
اشرف خیر من شد
خدا خواست که بیاد تو زندگی من
اگر نمی یامد من سیاه بخت می شدم
باید برم دست هاشو ببوسم
باید برم جلوش خم و راست بشم ...
خدا خیرش بده
خدا برکت به زندگیش بده .....



اون روز رفتم سر جوی اب ....بلای جون اونجا بود کریم می گم سلامی داد به رسم ادب سلام دادم ...
گفت عمو ازدواج کرده مبارکه
گفتم ....انشالله عروسی ننه شما
بهش بر خورد
گفت تیکه می ندازی
گفتم ....بزار بابت اتیش ننه ات تو زندگی ننه ام به دل نگیر ...
گفت شکوفه شب ها فکر می کنم اگر زنم می شدی اینجور نمی شد .....
گفتم ...اومدی جلو که نشده باشم ...
گفت دو بار ....

باور نمی شد دوبار ...من تو ارزوی وصال این یابو چند سال درگیر بودم حالا فهمیده ام ۲ بار امده ...
گوش هام اشتباه میشنید ‌‌
‌..
اشتباه شاید می گفت که ادامه داد....
دوبار امدم ولی عمو گفت عروس نمیشی گفت ننه ات نمیزاره ...
هاج و واج بودم که گفت دفعه اخر امدم پیش زن عمو گفت نمیشه این دختر عروس نمیشه این قراره عصای دست پیریم باشه ....
...

یک خاله دارم هیچ وقت ازدواج نکرد بابای ننه ام می گفت همیشه یکی از دخترها تو خاندانشون می ماند تا عصای پیری ننه بابا بشه ....
راست بود ....
ننه ما هم اینجوری فکر کرده بود...‌‌
بعید نیست ....
پس برای همین خواستگارم نداشتم
چه جور دلش امد من می خواستم مادر بشم
خانم خانه و آشیان خودم بشم
می خواستم عروسی اولاد ببینم
می خواستم نوه هامو بو بکشم ....
ننه بی انصاف
بلند گریه می کردم
نه برای کریم اون که الهی خوشبخت بشه
ولی از حق نگذریم ننه بد کرده بود
سه
تا پسر زاییده فکر کرده شاید دختر نیاره گفته همین وقف خانواده کنم ....

دلم شکسته
....
بعد یک هفته سرپا شدم صدیقه کم برام نگذاشت
بابای صدیقه ۶ ماه پیش مرد ننه صدیقه زود عروسش کرد
اون روز از زیر زبان صدیقه فهمیدم باباش میگفته تا زنده است صدیقه شوهر نمیکنه ....
هم مرد عروسش کرد...
می گفت کلی این روزها رو تو ذهنش مرور کرده
اون روزی فهمیدم بارداره ....
بلند شدم از این به بعد کار نباید زیاد بکنه
دوست دارم اولاد خودش بغل کنه
این حق داره ...
من باید مراقبش باشم ...
الهی که عمر طولانی کنه
اونروزی گفت به بابام زن اکبر خان خواستگاری کرده برای شکوفه ....
زنش نازاس پی یک زن نی گردن برای شوهرش
ناراجت بودم این کار ننه ما بود
خواستگارهای خوبم رد کرد
به اینجا ما رو رسوند
بسوزه بختت
بابا گفت عصای دستمان باشه بهتره که زن دوم باشه ...
صدیقه گفت من نمی گم زن دوم باشه ولی به همه گفتم که شکوفه عروس می کنم
مرد چهار ستون بدنت سالم باشه
خودت روی پا باشی عصای دست می خوای چیکار
روزی که زمین گیر شدی دعا کن مرده زیر خاک بشی .....
صدیقه از ننه ام بزرگتر بود دو سالی
درست مثل ننه ام بود کارهای که ننه ام نکرد این برام کرد ....
حس خوبی به محبتهای صدیقه ندارم
 

مامان مصی

⭐⭐⭐ملکه⭐⭐⭐
عضویت
May 2, 2023
جنسیت
خانم
امشب چهارمین شب هست که دارم گریه می کنم
سرم درد می کنه
صدیقه نگرانه
طفلک فکر می کنه به خاطر اونه نمی دونه بابت بخت سیاه خودمه ....
من سیاه بخت ...من نگون بخت
نمی دونم دستم و ببر بالا شکر کنم که ننه ام رفته یا ناراحت باشم که رفته ...
می گن بعضی وقت ها عدو باعث خیر می شود
اگر خدا بخواهد
حکایت منه
اشرف خیر من شد
خدا خواست که بیاد تو زندگی من
اگر نمی یامد من سیاه بخت می شدم
باید برم دست هاشو ببوسم
باید برم جلوش خم و راست بشم ...
خدا خیرش بده
خدا برکت به زندگیش بده .....



اون روز رفتم سر جوی اب ....بلای جون اونجا بود کریم می گم سلامی داد به رسم ادب سلام دادم ...
گفت عمو ازدواج کرده مبارکه
گفتم ....انشالله عروسی ننه شما
بهش بر خورد
گفت تیکه می ندازی
گفتم ....بزار بابت اتیش ننه ات تو زندگی ننه ام به دل نگیر ...
گفت شکوفه شب ها فکر می کنم اگر زنم می شدی اینجور نمی شد .....
گفتم ...اومدی جلو که نشده باشم ...
گفت دو بار ....

باور نمی شد دوبار ...من تو ارزوی وصال این یابو چند سال درگیر بودم حالا فهمیده ام ۲ بار امده ...
گوش هام اشتباه میشنید ‌‌
‌..
اشتباه شاید می گفت که ادامه داد....
دوبار امدم ولی عمو گفت عروس نمیشی گفت ننه ات نمیزاره ...
هاج و واج بودم که گفت دفعه اخر امدم پیش زن عمو گفت نمیشه این دختر عروس نمیشه این قراره عصای دست پیریم باشه ....
...

یک خاله دارم هیچ وقت ازدواج نکرد بابای ننه ام می گفت همیشه یکی از دخترها تو خاندانشون می ماند تا عصای پیری ننه بابا بشه ....
راست بود ....
ننه ما هم اینجوری فکر کرده بود...‌‌
بعید نیست ....
پس برای همین خواستگارم نداشتم
چه جور دلش امد من می خواستم مادر بشم
خانم خانه و آشیان خودم بشم
می خواستم عروسی اولاد ببینم
می خواستم نوه هامو بو بکشم ....
ننه بی انصاف
بلند گریه می کردم
نه برای کریم اون که الهی خوشبخت بشه
ولی از حق نگذریم ننه بد کرده بود
سه
تا پسر زاییده فکر کرده شاید دختر نیاره گفته همین وقف خانواده کنم ....

دلم شکسته
....
بعد یک هفته سرپا شدم صدیقه کم برام نگذاشت
بابای صدیقه ۶ ماه پیش مرد ننه صدیقه زود عروسش کرد
اون روز از زیر زبان صدیقه فهمیدم باباش میگفته تا زنده است صدیقه شوهر نمیکنه ....
هم مرد عروسش کرد...
می گفت کلی این روزها رو تو ذهنش مرور کرده
اون روزی فهمیدم بارداره ....
بلند شدم از این به بعد کار نباید زیاد بکنه
دوست دارم اولاد خودش بغل کنه
این حق داره ...
من باید مراقبش باشم ...
الهی که عمر طولانی کنه
اونروزی گفت به بابام زن اکبر خان خواستگاری کرده برای شکوفه ....
زنش نازاس پی یک زن نی گردن برای شوهرش
ناراجت بودم این کار ننه ما بود
خواستگارهای خوبم رد کرد
به اینجا ما رو رسوند
بسوزه بختت
بابا گفت عصای دستمان باشه بهتره که زن دوم باشه ...
صدیقه گفت من نمی گم زن دوم باشه ولی به همه گفتم که شکوفه عروس می کنم
مرد چهار ستون بدنت سالم باشه
خودت روی پا باشی عصای دست می خوای چیکار
روزی که زمین گیر شدی دعا کن مرده زیر خاک بشی .....
صدیقه از ننه ام بزرگتر بود دو سالی
درست مثل ننه ام بود کارهای که ننه ام نکرد این برام کرد ....
ممنون گلم
 
استارتر
استارتر
هدی

هدی

⭐⭐سوپر استار⭐⭐
عضویت
May 14, 2023
جنسیت
خانم
امشب چهارمین شب هست که دارم گریه می کنم
سرم درد می کنه
صدیقه نگرانه
طفلک فکر می کنه به خاطر اونه نمی دونه بابت بخت سیاه خودمه ....
من سیاه بخت ...من نگون بخت
نمی دونم دستم و ببر بالا شکر کنم که ننه ام رفته یا ناراحت باشم که رفته ...
می گن بعضی وقت ها عدو باعث خیر می شود
اگر خدا بخواهد
حکایت منه
اشرف خیر من شد
خدا خواست که بیاد تو زندگی من
اگر نمی یامد من سیاه بخت می شدم
باید برم دست هاشو ببوسم
باید برم جلوش خم و راست بشم ...
خدا خیرش بده
خدا برکت به زندگیش بده .....



اون روز رفتم سر جوی اب ....بلای جون اونجا بود کریم می گم سلامی داد به رسم ادب سلام دادم ...
گفت عمو ازدواج کرده مبارکه
گفتم ....انشالله عروسی ننه شما
بهش بر خورد
گفت تیکه می ندازی
گفتم ....بزار بابت اتیش ننه ات تو زندگی ننه ام به دل نگیر ...
گفت شکوفه شب ها فکر می کنم اگر زنم می شدی اینجور نمی شد .....
گفتم ...اومدی جلو که نشده باشم ...
گفت دو بار ....

باور نمی شد دوبار ...من تو ارزوی وصال این یابو چند سال درگیر بودم حالا فهمیده ام ۲ بار امده ...
گوش هام اشتباه میشنید ‌‌
‌..
اشتباه شاید می گفت که ادامه داد....
دوبار امدم ولی عمو گفت عروس نمیشی گفت ننه ات نمیزاره ...
هاج و واج بودم که گفت دفعه اخر امدم پیش زن عمو گفت نمیشه این دختر عروس نمیشه این قراره عصای دست پیریم باشه ....
...

یک خاله دارم هیچ وقت ازدواج نکرد بابای ننه ام می گفت همیشه یکی از دخترها تو خاندانشون می ماند تا عصای پیری ننه بابا بشه ....
راست بود ....
ننه ما هم اینجوری فکر کرده بود...‌‌
بعید نیست ....
پس برای همین خواستگارم نداشتم
چه جور دلش امد من می خواستم مادر بشم
خانم خانه و آشیان خودم بشم
می خواستم عروسی اولاد ببینم
می خواستم نوه هامو بو بکشم ....
ننه بی انصاف
بلند گریه می کردم
نه برای کریم اون که الهی خوشبخت بشه
ولی از حق نگذریم ننه بد کرده بود
سه
تا پسر زاییده فکر کرده شاید دختر نیاره گفته همین وقف خانواده کنم ....

دلم شکسته
....
بعد یک هفته سرپا شدم صدیقه کم برام نگذاشت
بابای صدیقه ۶ ماه پیش مرد ننه صدیقه زود عروسش کرد
اون روز از زیر زبان صدیقه فهمیدم باباش میگفته تا زنده است صدیقه شوهر نمیکنه ....
هم مرد عروسش کرد...
می گفت کلی این روزها رو تو ذهنش مرور کرده
اون روزی فهمیدم بارداره ....
بلند شدم از این به بعد کار نباید زیاد بکنه
دوست دارم اولاد خودش بغل کنه
این حق داره ...
من باید مراقبش باشم ...
الهی که عمر طولانی کنه
اونروزی گفت به بابام زن اکبر خان خواستگاری کرده برای شکوفه ....
زنش نازاس پی یک زن نی گردن برای شوهرش
ناراجت بودم این کار ننه ما بود
خواستگارهای خوبم رد کرد
به اینجا ما رو رسوند
بسوزه بختت
بابا گفت عصای دستمان باشه بهتره که زن دوم باشه ...
صدیقه گفت من نمی گم زن دوم باشه ولی به همه گفتم که شکوفه عروس می کنم
مرد چهار ستون بدنت سالم باشه
خودت روی پا باشی عصای دست می خوای چیکار
روزی که زمین گیر شدی دعا کن مرده زیر خاک بشی .....
صدیقه از ننه ام بزرگتر بود دو سالی
درست مثل ننه ام بود کارهای که ننه ام نکرد این برام کرد ....
@سیب سرخ
 

بالا