سعید حاجی زاده معلم فداکار

  • شروع کننده موضوع nili
  • تاریخ شروع

nili

Guest
به معلمی که چند سال پیش یکی از کلیه‌هایش را رایگان به یکی از دانش‌آموزان بیمارش اهدا کرد و حالا هم با وجود ثروتمند نبودن، تبلت و تلویزیون خانه‌اش را به یکی از دانش‌آموزان نیازمندش داده چه می‌توان گفت
آقای سعید حاجی‌زاده! مثل شما را هیچ کجای این کره خاکی نمی‌توان پیدا کرد

604569_623.jpg
 
استارتر
استارتر

nili

Guest
اینگونه خود را معرفی می‌کند:‌ سعید حاجی زاده اصالتاً قزوینی، 40 ساله و 26 سال است که به معلم بودنم افتخار می‌کنم.

بچه قزوینم اما از آنجایی که به قومیت‌های مختلف کشور علاقه‌مندم، حدود یک سالی می‌شود که شهرستان جم استان بوشهر را برای زندگی انتخاب کرده‌ام تا اینبار تاریخ را برای فرزندان این بخش از سرزمینم تدریس ‌کنم.

ماجرای فداکاری‌اش را ،اینگونه شرح می‌‌دهد: سال 80 با معجزه خداوند از تصادفی شدید جان سالم به دربردم پس از آن بود که تصمیم گرفتم به شکرانه زندگی دوباره، کار خیری انجام دهم.

آن سال‌ها در شهر قزوین معلم بودم؛ در مسیر رفت‌وبرگشت هر روزه‌ام به مدرسه،‌ انجمن حمایت از بیماران دیالیزی قرار داشت از این رو شاهد رفت‌وآمد بیماران بسیاری به این انجمن بودم.

از آنجاییکه به شکرانه زنده بودن برای انجام کار خیر قصد کرده بودم با دیدن این انجمن اهدای یکی از کلیه‌هایم به بیماران نیازمند به ذهنم خطور کرد.

زمانیکه نیت خیرم را با همسرم در میان گذاشتم برخلاف تصوراتم، او ازاین نیت خیر استقبال کرد و همین موضوع منجر به آن شد تا در تصمیم خود راسخ‌تر شوم و سرانجام یکی از روزهای زمستانی سال 80 درمسیر بازگشت از مدرسه به سراغ انجمن رفته و از آنها خواستم دانش‌آموز نیازمند پیوندی را به من معرفی کنند تا کلیه‌ام را به او ببخشم.

روح‌الله دانش‌آموزی بود که به دلیل ابتلا به نارسایی کلیه، سال‌ها دیالیز می‌شد و اینگونه بود که با حمایت انجمن کلیه‌ام را به این دانش آموز 15 ساله اهدا کردم.
 
استارتر
استارتر

nili

Guest
پس از اهدای کلیه‌ به روح‌الله تا چند ماه با یکدیگر ارتباط داشتیم اما پس از آن ارتباطمان کمرنگ و به تدریج قطع شد.

سال 91 بود که زنگ خانه‌ به صدا درآمد، هنگامی که در را باز کردم با جوانی مواجه شدم که با بهت به صورتم خیره شده و گفت: « من را نمیشناسی؟» به واقع نیز نشناختمش اما جوان خود را روح الله معرفی کرد. او پس از سال‌ها از طریق پرس‌وجو محل سکونت جدیدم را پیدا کرده بود.

روح‌الله که حالا جوانی 30 ساله است در شغل آزاد مشغول بوده و در تلاش برای رفتن به خارج از کشور است.

او درباره دشواری‌های زندگی با یک کلیه اینگونه می گوید:‌ در طول 15 سالی که کلیه‌ام را اهدا کرده‌ام به لطف خدا با مشکل جدی مواجه نشده‌ام اما سالانه یک بار باید برای بررسی و چکاب به تهران بیایم، هر غذایی را نیز نمی‌توانم بخورم یعنی رژیم غذایی خاصی دارم.

درد خاصی همیشه همراهم هست و نمی‌توانم بر پهلویی که کلیه ندارد، بخوابم اما با وجود این درد همیشگی، هیچ گاه از نیت خیرم احساس پشیمانی نکردم چرا که این کار خیر را الهامی از سوی خداوند برای نجات جان یک نوجوان میدانم.

معتقد است، معلمی شغل نیست بلکه عشق است و همین موضوع منجر می‌شود که یک معلم با وجود تمام مشکلات مادی و گاه دو شغله بودن برای نجات جان دانش‌آموزان از جان خود نیز بگذرد آن هم در زمانه‌‌ای که ایثار و گذشت در حال رنگ باختن است.
 

خاموش

Guest
ازاين آدمها خیلی کم پیدا می شه باوجود این‌است که می شه گفت زندگی هنوز قشنگیاشو داره???
 

بالا