سرم درد میکنه

  • شروع کننده موضوع فتانه
  • تاریخ شروع

فتانه

Guest
اخه یکنفر چقدر بیشعور میتونه بشه اه اه با نامزدم رفتیم خونه باباش همون اول کار سلام نکرده برگشته میگه میخواستین نیاین الان جیبم خالیه فردا بیاین که جیبم پرشد من دهنم باز موند شوهرم بهم چشمک زد ما که اصلا حرفی نزدیم چیزی نگفتیم نشستیم یخورده یکدفعه شروع کرد که من واستون خونه نمیخرم اینجا بزرگه شما بیاین اینجا زندگی کنین منم گفتم پدرجان ما میخوایم مستقل زندگی کنیم قبلا هم گفتیم گفت اون قبلا بود میخواید بیاید اینجا نمی خواست برید ته شهر زندگی کنین به من ربطی نداره یخورده سرمو کردم تو موبایل یکدفعه پیرمرد گفت اون تو خبریه گذاشتم کنار شروع کرد به اینکه شماها باید بیاید اینجا زندگی کنین اینجا خوبه بزرگه حیاط داره یکدفعه دید من هیچی نمیگم گفت داری فکراتو میکنی چجوری با پنبه سر پسرمو ببری من رسما لال شدم حالا خوده نامزدمم از اون خونه فراریه
 
آخرین ویرایش:

دختر جذاب

Guest
یا خداااا
با این مرد بخوای زندگی کنی دو روزه میکشتت???
 

چشم رنگیم

Guest
عزیزم اصلا برات مهم نباشه توام‌جوابشو بده گاهی ک از حد میگذره
 

بالا