ایل ناز
Guest
سلام من تو ۱۶ سالگیم که خونم تو بازار هستش تو ۱۶ سالگیم یه گوشی از گوشی فروش سر کوچمون گوشی خریدم وایشون عاشق من شد و همش منو می دید لبخند میزد من ازته دلم نماز قرآن خوندم که درمورد این آقا اطلاعات بگیرم و وقتی از طریق دوستم فهمیدم که این آقا متاهل هستش از اون موقع تا الان که میشه ۳ سال بهش ۳ سال کم محلی کردم اما اون همش اذیتم میکنه و از اون طرف به کل بازاری ها منو گفته و منو تحت نظر گرفتند وازاین طرف یکی از اون هایی که منو تحت نظر گرفته خیلی پسر غیرتی بود و وقتی که با این پسر غیرتیه که منو میدید کم محلی میکردم یعنی اونم خودش تلاش میکرد که دل منو بدست آورد نمی شد و از دست منم عصبانی بود یعنی روزی که گوشیمو برده بودم پسر غیرتیه درست کنه بد اخلاقه بود باهام ولی کم کم باهام خوب شد منو میدید لبخند میزد به دستام نگاه میکرد ووقتی دید دستم میلرزه استرس دارم رفتارش رو باهام یه طور دیگه کرد واز روز باهم خوب بودیم حتی بهم دیگه فکر میکردیم تا اینکه این دیگه به من نگاه نکرد و به عمم که مجرد بود نگاه کرد و عمم هم چون خیلی بهم حسودی میکرد از دوروغی گفت که این به من نگاه میکنه و حالا اینو نمی دونم بهش سلام اینا کرده به عمم بعد میگم پس چرا به من سلام نمی کنه و همین سر کارش بهش حسودیم شد و بهش کم محلی کردم ولی اون بعد چند روز بعدش خواست از دل در بیاره هی بهم نگاه میکرد و مهربون بود که من اصلا بهش نگاه نکردم واز اون روز به بعد دیگه بهم نگاه نمیکنه وهمش تو خودشه و هرچی میشه میره به اون موبایل فروشی که ازش گوشیم رو خریدم میگه که اونم فکر میکنه خودش عشق اول منه هی بهم خیره میشه ولی همین پسر غیریته دفعه اول دوم بعد رفتاری هاش رو تحمل کردم ولی دفعه سوم رو نه و بعد مامان بابام گفتن که این پسر غیرتیه از موبایل فروشیه بهتره وبا بابا مامانم دوسته و گفتن خوبه من باهاش یکم خوب شدم ولی دیگه ولش کردم اون همش تو خودشه بعد رنگ لباساش رو با من ست میکنه یعنی که به یادت هستم و این موبایل فروش سر کوچمون اونم میدید کم محلی بهش میکردم هر رنگی لباس میپوشیدم اونم می پوشید بعد آلان دوتاشون منو اذیتم میکنن الان سرهمین ماجرا از هم آدما سیر شدم بعد همه هم بهم میگن هیچی نگو بعد الان شما بگید من با اینا چیکار کنم به بخشمشون و بهشون محل بعدم یا اینکه بهشون کم محلی کنم چون من دیگه از دستشون خسته شدم