zhra996
⭐کاربر برتر⭐
- عضویت
- Mar 2, 2024
- جنسیت
- خانم
جمعه عقد پسر عمه ام بود
بعد ما رفتیم عقدشون
عقدشون از ساعت ۵ بود تا پاسی از شب
عمه ام نه منو پاگشا کرد نه تو عقدم کادو داد
بقیه مراسم ها هم ۵۰۰ تومن داد (ندار نیس گف چون طرف دختریم پول خرج نمیکنیم)
و انقدر عفریته اس ک همه فامیلو کوک کرده بود به من کادو کم بدن یا کلا ندن
خلاصه بگم تو یه سال نامزدی هر متلکی گفت (شوهرت کارش معلوم نیس ۶ ماه بعد معلوم میشه ، نمیدونم مادرت فلانو نخرید ، سنت بالاس برا ازدواج ۲۶ سالم بود پاگشا دعوت نکرد عید رفتم نیومد و..)
حالا خلاصه گفتم نمیدونین مادرم از دستش چقدر گریه کرد
الان ما هم رفتیم عقدشون منم مثل خودش یه جعبه شیرینی بردم کادو ندادم مادرم کادو داد با شیرینی
همین ک وارد تالار شدیم نشستیم یه سمت اونیکی عمه هارو کوک کرده بود صندلیشون رو جوری کشیدن پشت کردند ب ما کل مراسم
مادر بزرگمم من رفتم باهاش حرف زدم اخم و تخم و اینا کرد (دلیلشو نمیدونم چی بود )
عمه هام رو هم دیدم سلام احوال پرسی کردیم پشت کردند به ما تا اخر
مراسم تموم شد
زنگ زده میگه من دلم از شما شکسته
به مادرم گف شوهرت تو جشن به شوهرم گفته میوه و شیرینی بیارین برا میز ما
پدرمم گف من اومدم به خودش اروم گفتم اونم گف دیر اومدین انتظار میوه شیرینی هم دارین! (در حالی ک میزبان باید نگاه کنه ببینه کی کم و کسر داره بگه بیارن ) من تا حالا هر عروسی رفتم طرف دیر هم اومده میوه و شیرینی اش رو اوردند چ برسه به
فامیل نزدیکش
خود ما هم ک طرف خانم ها بودیم میوه ک میاورد ۵ دقیقه بعد خانمه میومد جمع میکرد منم فقط یه تکه از میوه رو خوردم
خودش زنگ زده به مامانم گفته عروسی دعوتتون نمیکنم مادرمم گفته هرجور مایلی چ بهتررر
شوهرشم زنگ زده میگ شما حسودی پسر منو میکنید من اپارتمان دارم حسادت مارو میکنید (در حالی ک ما خودمون خونه داریم و اون اپارتمانی ک یک چهارمه خونه ما قیمتش نیس و سه تا بچه دارن اون یکی هم پسر داریم هم دختر سن هیچ کدوم هم به پسر اون نمیخوره) پسره هم اهل هر کثا.فت کاری هس م.شروب و سیگار و دخترر.بازز
با ما اینجوری دعوا کرده ک هیچ به نظر من دعوا خیلی مسخره ایه الکی میخاد مارو بکشه وسط دعوا
پسرشونم به خواهر زنش هر چی تونسته فحش داده همون لحظه بعد عقد ک به تو چ ربطی داره عقد ما بود و فلان.. به تو ربطی نداره اینجوری میگی فحشای بد
از اونورم داییم نشسته بوده ک عمو دختره اومده زده عموم و عموم پاشده کتک کاری کرده باهاش(عموم ادمیه ک خیلییی با فرهنگه یعنی ساکت با کسی هم کار نداره من ک شنیدم دعوا کرده شاخ دراوردم بعد اومده میگه خانواده خیلیی بی فرهنگین انقدر عصبانیم کرد منم پاشدم زدمش و من حدس میزنم پای ناموس اینا در میون بوده ک اینجور شده)
از اونطرفم مادر عروس با عمو عروس فحش و فحش کاری کردند و هر چی از دهنشون دراومده به هم گفتند
حالا اومده تقصیر رو انداخته گردن بابای من ک تو گفتی بهمون میوه بیارین
این به نظرتون چرا اینجوریه؟
تو عروسی من و عقدم همه اومدن عکس انداختند این اصلااا نه رقصید نه عکس گرفت هیچییی
کادو عقد نداد پاگشا دعوت نکرد هر دفعه هم ما اینو دیدیم یه حرفی از طرف ما به بقیه زده دعوا راه انداخته
فقط میسپارمش به حضرت ابوالفضل انشالله از ازدواج پسرش هیچ خیری نبینع انشالله حسرت بمونه
هر دفعه دعوا اونم بیچاره بابام رو میکشه وسط
بعد ما رفتیم عقدشون
عقدشون از ساعت ۵ بود تا پاسی از شب
عمه ام نه منو پاگشا کرد نه تو عقدم کادو داد
بقیه مراسم ها هم ۵۰۰ تومن داد (ندار نیس گف چون طرف دختریم پول خرج نمیکنیم)
و انقدر عفریته اس ک همه فامیلو کوک کرده بود به من کادو کم بدن یا کلا ندن
خلاصه بگم تو یه سال نامزدی هر متلکی گفت (شوهرت کارش معلوم نیس ۶ ماه بعد معلوم میشه ، نمیدونم مادرت فلانو نخرید ، سنت بالاس برا ازدواج ۲۶ سالم بود پاگشا دعوت نکرد عید رفتم نیومد و..)
حالا خلاصه گفتم نمیدونین مادرم از دستش چقدر گریه کرد
الان ما هم رفتیم عقدشون منم مثل خودش یه جعبه شیرینی بردم کادو ندادم مادرم کادو داد با شیرینی
همین ک وارد تالار شدیم نشستیم یه سمت اونیکی عمه هارو کوک کرده بود صندلیشون رو جوری کشیدن پشت کردند ب ما کل مراسم
مادر بزرگمم من رفتم باهاش حرف زدم اخم و تخم و اینا کرد (دلیلشو نمیدونم چی بود )
عمه هام رو هم دیدم سلام احوال پرسی کردیم پشت کردند به ما تا اخر
مراسم تموم شد
زنگ زده میگه من دلم از شما شکسته
به مادرم گف شوهرت تو جشن به شوهرم گفته میوه و شیرینی بیارین برا میز ما
پدرمم گف من اومدم به خودش اروم گفتم اونم گف دیر اومدین انتظار میوه شیرینی هم دارین! (در حالی ک میزبان باید نگاه کنه ببینه کی کم و کسر داره بگه بیارن ) من تا حالا هر عروسی رفتم طرف دیر هم اومده میوه و شیرینی اش رو اوردند چ برسه به
فامیل نزدیکش
خود ما هم ک طرف خانم ها بودیم میوه ک میاورد ۵ دقیقه بعد خانمه میومد جمع میکرد منم فقط یه تکه از میوه رو خوردم
خودش زنگ زده به مامانم گفته عروسی دعوتتون نمیکنم مادرمم گفته هرجور مایلی چ بهتررر
شوهرشم زنگ زده میگ شما حسودی پسر منو میکنید من اپارتمان دارم حسادت مارو میکنید (در حالی ک ما خودمون خونه داریم و اون اپارتمانی ک یک چهارمه خونه ما قیمتش نیس و سه تا بچه دارن اون یکی هم پسر داریم هم دختر سن هیچ کدوم هم به پسر اون نمیخوره) پسره هم اهل هر کثا.فت کاری هس م.شروب و سیگار و دخترر.بازز
با ما اینجوری دعوا کرده ک هیچ به نظر من دعوا خیلی مسخره ایه الکی میخاد مارو بکشه وسط دعوا
پسرشونم به خواهر زنش هر چی تونسته فحش داده همون لحظه بعد عقد ک به تو چ ربطی داره عقد ما بود و فلان.. به تو ربطی نداره اینجوری میگی فحشای بد
از اونورم داییم نشسته بوده ک عمو دختره اومده زده عموم و عموم پاشده کتک کاری کرده باهاش(عموم ادمیه ک خیلییی با فرهنگه یعنی ساکت با کسی هم کار نداره من ک شنیدم دعوا کرده شاخ دراوردم بعد اومده میگه خانواده خیلیی بی فرهنگین انقدر عصبانیم کرد منم پاشدم زدمش و من حدس میزنم پای ناموس اینا در میون بوده ک اینجور شده)
از اونطرفم مادر عروس با عمو عروس فحش و فحش کاری کردند و هر چی از دهنشون دراومده به هم گفتند
حالا اومده تقصیر رو انداخته گردن بابای من ک تو گفتی بهمون میوه بیارین
این به نظرتون چرا اینجوریه؟
تو عروسی من و عقدم همه اومدن عکس انداختند این اصلااا نه رقصید نه عکس گرفت هیچییی
کادو عقد نداد پاگشا دعوت نکرد هر دفعه هم ما اینو دیدیم یه حرفی از طرف ما به بقیه زده دعوا راه انداخته
فقط میسپارمش به حضرت ابوالفضل انشالله از ازدواج پسرش هیچ خیری نبینع انشالله حسرت بمونه
هر دفعه دعوا اونم بیچاره بابام رو میکشه وسط