داستان جنایی ۲

زیبا

⭐کاربر فعال⭐
عضویت
Feb 24, 2024
جنسیت
خانم
خانواده ای در شهر زندگی میکردند دارای ۴ پسر و ۱ دختر
دختری ب نام مژده ک پدر اورا بسیار دوست داشت اما مادر ن
دختری لاغر وقدبلند وسبزه
این دختر بزرگ میشود و عاشق دلباخته ی پسرخاله ی خود میشود وپسر خاله اش بنام آرمان هم عاشق دلباخته او میشود باهم چت میکنند و پسر خانواده اش را مجبور میکند ک ب خواستگاری مژده روند
مادر وپسر ب خواستگاری میروند تا ببینند مزه دهان خانواده چیست
اما مادر مژده کاملا مخالف وبرادر بزرگتر او بنام جاوید هم مخالف ازدواج و بالفظ توهین آمیز میگوید شهوت پرانی هست ول کن بابا
از اون بدتر باجناق ها هم ک همدیگر رو با تیر میزدند
خلاصه با ناامیدی آرمان ب خانه بر میگردد
و پدر مژده زنگ میزند میگوید دخترم را تو چاه بندازم ب پسرت نمیدم وآرمان میشنود و نا امید میشود
چندی بعد خالهی دیگر مژده از شهرستان می آید وبرای پسر ۲۸ ساله اش ب نام رضا مژده را خواستگاری میکند ن رضا مژده ۱۸ ساله را دوست دتشت ون مژده رضا را گریه میکند مژده ک من اینو نمیخوام اما مادر مژده با اجبار تمام دخترش را متقاعد میکند شاید ساکت میکند تا حدی کشب خواستگاری مژده زار زار گریه میکرد و مادرش میاد تو اتاق ومحکم مشت ب کمر مژده میزنه ومیگه همینه
خلاصه اینا باهم ازدواج‌میکنند و عقد میکنند
شب عقد مژده آرمان کل شب رو تو کوچه ها میپلاسه سیگار پشت سیگار
و با چشم های قرمزی ک معلوم بوده گریه کرده و با بغض میاد خونه محکم درو میبنه مامانش میگه چی شده بابغض میگه ولم کن خسته ام

از خانه ی مادر مژده شلوغ پلوغ دعوا پشت دعوا بود
بعد از مدتی مژده جهاز میخرد و بدون عروسی ب خانه ی خود ک چند کوچه بالا تر از خانه ی مادرش است میرود
دلیل اینکه مادرمژده وبرادربزرگش باهاش دعوا میکنه و میگن گمشو برو ...
بعد از مدتی زندگی رضا برای مژده حتی حاضر نمیشه عروسی بگیره ناگفته نمونه ک رضا ب مادرش در دوران نامزدی زنگ میزده ک من مژده رو نمیخوام طلاقش میدم اما مادر رضا میگه ن دختر خالته
خلاصه بعد از ۱سال مژده بچه دار میشه ی دختر لاغر سبزه مثل خودش
رضا مدام دخترک رو میزنه و اذیتش میکنه مژده ب سطوح میاد زنگ میزنه ب خانوادش
وپدر وبرادرش میان میبرنش همان برادری ک هرگز حاصر نبود مژده با آرمان ازدواح کنه
و مژده با دمپایی حمام ب خانه پدریش میره
بعد از چند روز رصا دنبال مژده نمیاد برای جلب توجه مژده میره کارت بانکیشو قطع میکنه رضا سرکار پول غذا نداشته وعصبانی میشه زنگ میزنه ب بابای مژوه ک من میام زنمو میبرم بابای مژده میگه تو زن نداری و دعواشون میشه
موقع غروب برادر مژده توحموم بوده خودشو میشسته ومیاد بیرون موهاشو شونه میکنه
صدای محکم در خونه مادر مژوه میاد
برادر کوچک مژده میره درو باز میکنه میبینه بله رصاست عصبانی بعد میگه مژده بیا بیرون مژده میره لباس بپوشه ک بیاد بیرون
داشت میومد ک ناگهان چادرشو فراموش میکنه
بعد باداداش مژده بحثش میشه همون تایم کوتاه
ی دفعه با کارد ک تو کاپشنش قایم بوده فرو میکنه توشکم داداش مژده بعد از چند لحظه بر اثر خونریزی میمیره

همان برادری ک هرگز حاصر نشد مژده ب عشقش برسه و آرمان یک عمر آرزوی مژده رو ب دوش گرفت
اگه دوست داشتید ادامشم بگم
 
استارتر
استارتر
زیبا

زیبا

⭐کاربر فعال⭐
عضویت
Feb 24, 2024
جنسیت
خانم
خب ادامه


ب پدر مژده زنگ میزنن تو همون کوچه کار میکنه بدو بدو میاد میبینه رصا چاقو خونی دستشه میگه رصا چ کار کردی
رصا میگه برو بیایی جلو میزنم
ورضا فرار میکنه فراری ک معلوم نیست کجا بود
مراسم ختم میشه حال ارمان بد میشه برای دفن میت نمیتونه بره اما برای ختم خودشو آماده میکنه میره
مادر مژده در حال شیون وواویلا میگه میدونم از آه آرمانه
هرجا خانواده آرمان رو میبینه میگه از آه آرمانه
مادر آرمان استرس اینو میگیرا ک نکنه آرمان بیاد دختر مطلقه رو با بچه بگیره و تو این چند ماه خودشو ب آب وآتیش میزنه ک پسرش ازدواج گنه
پسرشو با اجبار و تلاش زن میده
انگار همون تلاشی رو ب خرج‌میده ک باید برای بدست آوردن مژده انجام میداد
آرمان ازوواج میکنه شبی ک مژوه میشنوه اینخبر و بعد از ۶ ماه از مرگ برداش
اون شب تا صبح گریه میکنه
صبح زود زنگ میزنه ب خانوادا آرمان وتبریک میگع
تبریگی ک هرگز از ته دل نبوده
و بعد از مدنی آرمان میکه من وهمسرم باهم جور نیستیم من نمیخوامش
و ب فکر جداشدن از همسرشه
مادرآرمان میتر سه ک نگنه تو فکر اینه مژده رو
بگیره
اما مژده هنوز نتونسته طلاق غیابی خود را بگیره
 
استارتر
استارتر
زیبا

زیبا

⭐کاربر فعال⭐
عضویت
Feb 24, 2024
جنسیت
خانم
خب ادامه


ب پدر مژده زنگ میزنن تو همون کوچه کار میکنه بدو بدو میاد میبینه رصا چاقو خونی دستشه میگه رصا چ کار کردی
رصا میگه برو بیایی جلو میزنم
ورضا فرار میکنه فراری ک معلوم نیست کجا بود
مراسم ختم میشه حال ارمان بد میشه برای دفن میت نمیتونه بره اما برای ختم خودشو آماده میکنه میره
مادر مژده در حال شیون وواویلا میگه میدونم از آه آرمانه
هرجا خانواده آرمان رو میبینه میگه از آه آرمانه
مادر آرمان استرس اینو میگیرا ک نکنه آرمان بیاد دختر مطلقه رو با بچه بگیره و تو این چند ماه خودشو ب آب وآتیش میزنه ک پسرش ازدواج گنه
پسرشو با اجبار و تلاش زن میده
انگار همون تلاشی رو ب خرج‌میده ک باید برای بدست آوردن مژده انجام میداد
آرمان ازوواج میکنه شبی ک مژوه میشنوه اینخبر و بعد از ۶ ماه از مرگ برداش
اون شب تا صبح گریه میکنه
صبح زود زنگ میزنه ب خانوادا آرمان وتبریک میگع
تبریگی ک هرگز از ته دل نبوده
و بعد از مدنی آرمان میکه من وهمسرم باهم جور نیستیم من نمیخوامش
و ب فکر جداشدن از همسرشه
مادرآرمان میتر سه ک نگنه تو فکر اینه مژده رو
بگیره
اما مژده هنوز نتونسته طلاق غیابی خود را بگیره
@ارسطو عامل ادامشو بگو
@عاطفه
 

بالا