داستانک

  • شروع کننده موضوع Luna
  • تاریخ شروع
وضعیت
این موضوع قفل شده است

Luna

Guest
??
#داستانکهای_پندآموز

کنیزی شاخه گلی برای امام حسن (ع) آورد ، امام بزرگوار فرمود: تو در راه خدا آزاد شدی ، گفته شد چرا در مقابل یک شاخه گل او را آزاد کردی؟ فرمود: خداوند ما را تربیت و ادب آموخته است که فرمود: هنگامی که به شما هدیه ای داده شد شما بهتر از آن را هدیه بدهید و هدیه بهتر از آزادی او بود.

?بحارالانوار ج 84 ص 273
 
استارتر
استارتر

Luna

Guest
اونوقت طرف عروسی میره حساب میکنه خانواده داماد و عروس بیست سال پیش عروسی بچش چی بهش دادن در همون حد کادو میده.
بازم به اینا! بعضی ها بدون گل و شیرینی دست خالی میرن خونه مردم که اگه نه شنیدن ضرر نکرده باشن!
یا بعضی ها بعد خواستگاری اصلا زنگ نمیزنن بگن ببخشید ما دیگه نمیایم! چند ماه میگذره خانواده دختر بی خبر تا حدس میزنن که خب حتما نپسندیدن!
 

4دخت

Guest
اونوقت طرف عروسی میره حساب میکنه خانواده داماد و عروس بیست سال پیش عروسی بچش چی بهش دادن در همون حد کادو میده.
آره واقعا دقیق حساب میکنن??
اون زمان ها که مراسم پاتختی جدا برگزار میشد یادمه یه دفتر مخصوص اینکار میاوردن مینوشتن کی چقدر آورده? بعد هر جا میخواستن برن عروسی دفترو نگاه میکردن که چقدر آورده همون مقدار ببرن?
 

گوش مروارید_

Guest
اره واقعا بعضی ها عروسی میان جوری پاتختی میدن که پول شامشونم نمیشه چه برسه کمک به عروس و دوماد ?
 

وضعیت
این موضوع قفل شده است
بالا