4دخت
Guest
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالــت به شود دل بد مــکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گــر بهار عمــر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مــرغ خوشخوان غم مخور
دور گــردون گر دو روزی بر مــراد ما نگشت
دائما یکسان نباشد حــال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد انــدر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گــر کــند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
" حافظ"
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالــت به شود دل بد مــکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گــر بهار عمــر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مــرغ خوشخوان غم مخور
دور گــردون گر دو روزی بر مــراد ما نگشت
دائما یکسان نباشد حــال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد انــدر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گــر کــند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
" حافظ"