خیانت 💔

ملیحه

مدیر
عضویت
May 4, 2023
جنسیت
خانم




شوهرم به من خیانت میکند .

وقتی دارم ظرف میشورم میپرسد :

" اگر بهت خیانت کنم چه میکنی ؟ "

میدانستم یک روز خودش را لو میدهد . مردها همیشه قابل پیش بینی اند .

میگویم :

" معلوم است . من هم خیانت می کنم . "

به بد جایی شلیک کردم . عصبانی میشود .

می گوید

" اگر آن موقع خیانت میکنی از کجا معلوم الان نکنی ؟ "

دلم برایش میسوزد ... احمق جان قاعده بازی را بلد نیست ...

میگویم

" من جواب سیلی را با سیلی میدهم . "

دو تا سیگار پشت هم روشن میکند .

دارم دستم را با دامنم خشک میکنم که به کتابخانه ام اشاره میکند و میگوید :

" تقصیر این کتاب هاست . این کتاب ها دیوانه ت کردند . "

جوابش را نمی دهم . مهسا تازه خوابش برده . روی صندلی جلوی کتابخانه ام مینشینم و توی دلم میگویم حیف شما کتاب ها که با این نفهم زیر یک سقفید .

کتاب ها میگویند :

" همیشه مسوولیت انتخاب هایت را بر عهده گویند ... این نفهم انتخاب توست "

می بیند ساکتم ادامه میدهد :

" زن باید پاک باشد ... زن باید نجیب باشد ... "

میخواهم بگویم هر کس این حرف ها را زده غلط کرده با تو . من از این زن ها نیستم . من نقش بازنده را بازی نمیکنم . تو بازی را شروع کردی . صبر کن و آخرش را هم ببین .

اما مهسا تازه خوابیده . نمیخواهم با صدای دادش زهر ترک شود .

میخواهد حرفم را پس بگیرم . حرفم را پس نمیگیرم . هرگز حرفم را پس نمیگیرم .

میگوید :

" جواب من را بده "

" همین که گفتم خیانت کنی خیانت میکنم . "

کفرش در می آید . فحش میدهد . میگوید سگش نکنم و حرفم را پس بگیرم . سکوت میکنم .

آخر هم میگوید :

" اصلا کی به توی میمون نگاه میکند ؟ "

توی دلم میگویم میبینی ...

ساعت ۴ صبح است هنوز نخوابیده . روی کاناپه نشسته و سیگار میکشد .



 

هدی

⭐⭐سوپر استار⭐⭐
عضویت
May 14, 2023
جنسیت
خانم




شوهرم به من خیانت میکند .

وقتی دارم ظرف میشورم میپرسد :

" اگر بهت خیانت کنم چه میکنی ؟ "

میدانستم یک روز خودش را لو میدهد . مردها همیشه قابل پیش بینی اند .

میگویم :

" معلوم است . من هم خیانت می کنم . "

به بد جایی شلیک کردم . عصبانی میشود .

می گوید

" اگر آن موقع خیانت میکنی از کجا معلوم الان نکنی ؟ "

دلم برایش میسوزد ... احمق جان قاعده بازی را بلد نیست ...

میگویم

" من جواب سیلی را با سیلی میدهم . "

دو تا سیگار پشت هم روشن میکند .

دارم دستم را با دامنم خشک میکنم که به کتابخانه ام اشاره میکند و میگوید :

" تقصیر این کتاب هاست . این کتاب ها دیوانه ت کردند . "

جوابش را نمی دهم . مهسا تازه خوابش برده . روی صندلی جلوی کتابخانه ام مینشینم و توی دلم میگویم حیف شما کتاب ها که با این نفهم زیر یک سقفید .

کتاب ها میگویند :

" همیشه مسوولیت انتخاب هایت را بر عهده گویند ... این نفهم انتخاب توست "

می بیند ساکتم ادامه میدهد :

" زن باید پاک باشد ... زن باید نجیب باشد ... "

میخواهم بگویم هر کس این حرف ها را زده غلط کرده با تو . من از این زن ها نیستم . من نقش بازنده را بازی نمیکنم . تو بازی را شروع کردی . صبر کن و آخرش را هم ببین .

اما مهسا تازه خوابیده . نمیخواهم با صدای دادش زهر ترک شود .

میخواهد حرفم را پس بگیرم . حرفم را پس نمیگیرم . هرگز حرفم را پس نمیگیرم .

میگوید :

" جواب من را بده "

" همین که گفتم خیانت کنی خیانت میکنم . "

کفرش در می آید . فحش میدهد . میگوید سگش نکنم و حرفم را پس بگیرم . سکوت میکنم .

آخر هم میگوید :

" اصلا کی به توی میمون نگاه میکند ؟ "

توی دلم میگویم میبینی ...

ساعت ۴ صبح است هنوز نخوابیده . روی کاناپه نشسته و سیگار میکشد .



ادامه اش را خواندی ملیحه جان
 

بالا