Parrot
Guest
سلام دوستان توروخدا میشه کمکم کنید خسته شدم دیگه نمیدونم مشکلم رو به کی بگم به اینجا پناه آوردم من سه ساله ازدواج کردم منو شوهرم از دوتا شهر مختلف هستیم خیلی باهم تفاوت فرهنگی داریم حالا اینا به کنار من یه خواهر دارم که یک سال از من کوچکتره همیشه از بچگی همه میگفتن اون خوشگل تره هروقت برام خواستگار می اومد مامانم اونو قایم میکرد چون چندبار خواستگار اومده بودن میگفتن دختر کوچیکترتون میخوایم و خب چون من بزرگتر بودم مامانم قبول نمیکرد خواهرم علاوه بر خوشگلی خیلی اعتماد به نفس خوبی داره من هیچوقت تو مدرسه دوستی نداشتم اما اون حتی با همکلاسی های منم دوست بود همیشه درسش از من بهتر بود الان دوتا لیسانس داره و داره فوق لیسانس روانشناسی میخونه دفتر بیمه داره و کلا همه چیز تمومه اما از مردا خوشش نمیاد چون پول داره خیلی خوب لباس میپوشه ولی اصلا اهل آرایش نیست اینا رو گفتم که خواهرم رو بشناسید حالا شوهر من از وقتی ازدواج کردیم همه اش از خواهرم تعریف میکنه یا درموردش سوال میپرسه یا همیشه میگه چرا نمیشه دوتا خواهر و باهم گرفت یا میگه خواهرت حیفه بهتر که ازدواج نکنه یا مثلاً یکبار میخواست منو خواهرم باهم ببره تو استخر من نذاشتم بعد هربار میگه چرا نذاشتی یا سوال های خصوصی درمورد خواهرم میپرسه یعنی هر روز ما داریم درموردش حرف میزنیم من عصبانی میشم میگه تو به خواهرت حسودیت میشه یا میگه خوبه با خواهرت هوو نشدی خسته شدم چیکارش کنم تنها شانسی که آوردم اینه که ما شهر دیگه ای زندگی میکنیم و هشت ساعت با خواهرم فاصله داره