خواستگاری دیشب من ?

  • شروع کننده موضوع خودم و خودش M♡H ?
  • تاریخ شروع
استارتر
استارتر

خودم و خودش M♡H ?

Guest
ولی یه چیزی خواهرانه بهت بگم زیاد اسکرین شات پیامای نامزدتو نزار خدایی نکرده چشم و نظر و...یا شاید یه کسی ک مجرده اهی بکشه روی زندگیت تاثیر میزاره خواهر قشنگم?
چشم عزیزم
درست میگی ?
ممنون فدات شم ???????
 

پاندا تپلی

Guest
هیچی دیگه ، همه چیز اوکی و خوب پیش رفت خداروشکر ، هیچ کدوممون سوتی ندادیم ?
فعلا هم که هیچ کس چیزی نفهمیده تا ببینیم بعدا چی پیش میاد ??
از شوکیات دیشب بگم براتون اینکه قرار بود خانواده خودش بیان فقط با مامانبزرگ بابابزرگاش ... ولی دیدم هی داره آدم میاد تو ? دوتا عمو بزرگش و دایی بزرگش هم اومده بودن ??
هیچی دیگه ... جمعیت زیاد شد ... دیدم اگه خودم بخوام چای ببرم کمرم میشکنه ?
خواهر بزرگم چایی آورد و منو از این یه استرس دیشب خلاص کرد ??
فقط هم در حد صحبت های اولیه و شناخت دوتا خانواده بود ... خیلی بحث جدی نشد . بعد حدودا ۴۵ دقیقه حرف زدن منو عشق جانو فرستادن اتاق تا مثلا با هم حرف بزنیم و من سوالامو بپرسم ( چرا که هیچ کسی نمیدونست ما تموم جیک و پوک همو میدونیم نیازی به سوال و جواب نیست ? ) هچی دیگه ، ما هم جا حرف زدن کلی شوخی کردیم و قربون صدقه هم رفتیم و عکس و سلفی انداختیم که بعدا خاطره شه ( چون اتاقم طبقه بالا بود نیازی نبود که آروم صحبت کنیم ، چون صدا نمیومد پایین ? ) ... یهو خواهرم اومد تو که برامون میوه شیرینی بیاره و با چشمای گرد نگاهمون کرد ?? که ما سریع خودمون رو جمع و جور کردیم ?
تازه دیشب اسم بچه هامون رو هم انتخاب کردیم ??
بعدشم دیگه بابام گفت به سلامت ، تا فکرامون رو بکنیم و تحقیقات سری رو به انجام برسونیم ??
بابام از خانوادش خیلی خوشش اومده بود ، پدر عشق جان هم مثل پدر من دندونپزشکه و دیشب تا تونستن کلی بحثای علمی کردن ?
فکر کنم در ادامه هم جور بشه همه چیز ??
همین دیگه ...
چیز خاص و عجیبی نبود که انقدر استرس داشتم براش ?
ااا عزیزم تو جک اسپارتو ای که?
کاربریت و عوض کردی نشناخته بودمت?
 

بالا