zhra996
⭐کاربر فعال⭐
- عضویت
- Mar 2, 2024
- جنسیت
- خانم
داستان از جایی شروع شد ک مامانم اینا برام عیدی اوردند بعد تو جمع فامیلای شوهرم و خودمون برگشته میگه فلانی مامانت نکرده روغن حیوانی بگیره نباتی اورده برات
یعنی اون لحظه کم مونده بود خفه اش کنم گفتم ولش کن
بعدا به مامانم گفتم اونم ناراحت شد رفته بهش گفته داد و هوار
ناگفته نماند ک این خاله من ببخشید یه ادم مریضه
خوشی بقیه رو نمیتونه ببینه تو غم هاشون اماده و حاضره
بخدا نمیدونم چرا اینجوریه ؟؟
الان قهر کرده خداروشکر
کاش ک نبینمش انقدر اذیتم کرده از دوران نامزدی تا الان نمیدونم شوهرت اینو نداره و فلان و...
یعنی اون لحظه کم مونده بود خفه اش کنم گفتم ولش کن
بعدا به مامانم گفتم اونم ناراحت شد رفته بهش گفته داد و هوار
ناگفته نماند ک این خاله من ببخشید یه ادم مریضه
خوشی بقیه رو نمیتونه ببینه تو غم هاشون اماده و حاضره
بخدا نمیدونم چرا اینجوریه ؟؟
الان قهر کرده خداروشکر
کاش ک نبینمش انقدر اذیتم کرده از دوران نامزدی تا الان نمیدونم شوهرت اینو نداره و فلان و...