خاطرات ...

[هدی]

خاطرات افکاری است که آدمی راگاهی به خنده و گاهی به گریه سوق می دهند .
میان خنده و گریه در افکار ما خطی سست تر از موی تنیده ، در سر انسان است .
ذهن بهترین قاضی وجود ادمی است .
وقتی به دیوان عدالتش پا بزاریم
همان مرز نازک نیز پاره خواهد شد .


گریه و خنده آهسته و پیوسته من

《همچو شمع سحر، آمیخته با یکدگر است

داغ پنهان من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده، که از گریه غم انگیزتر است .》

 

[هدی]

خاطره ای دارید که خنده اش از گریه تلخ تر
و گریه اش از خنده شیرین تر باشه

 

[زلیخا]

خاطره ای دارید که خنده اش از گریه تلخ تر
و گریه اش از خنده شیرین تر باشه

پیش دبستانی که بودم چون تمرکز نداشتم بیشتر اوقات از سرویس جا می موندم( مینی بوس بود)
یه بار بارون شدید داشت می بارید جا موندم زنگ زدم مامانم بیاد دنبالم
با چند تا بچه بازی کردیم حرف زدیم
اومدن دنبالشون من موندم تنها
همه رفتن در مدرسه بسته شد من دیگه داشتم می ترسیدم
کلی منتظر موندم زیر بارون تا بالاخره مامانم اومد
اونم توی راه تصادف کرده بود ترسیده بود
همو بغل کردیم گریه کردیم
اون گریه هه اینقدر چسبید که نمیدونم چرا جزو خاطرات خوبم محسوب میشه

 

[دختران تابستان]

خاطره ای دارید که خنده اش از گریه تلخ تر
و گریه اش از خنده شیرین تر باشه

بابام توکمابودخواهرم رفت دیدنش واکنش نشون داد زنگ زد بهمون گفت باصدابلندازخوشحالی گریه میکردم وخداروشکر چقدر حس خوبی بود ولیییییی

 

[گلوریا]

وقتی با داداشت دو قلو باشی ولی نه دو قلو عادی
مثل لاله و لادن به هم چسبیده باشین
اونموقع من اون دو تارو نمیشناختم که چه عذابی کشیدن اونموقع فقط7 سالم بود با داداشم برا جدا سازی رفتیم اتاق عمل
واقعا خاطره ی خیلی بدی بود جدایی بعد از هفت سال
بعدش عادت کردیم و خداروشکر نرفتیم گوشه ی قبرستون مثل اون دوتا بدبخت بیچاره