خاطرات خنده دار دوران آشنایی

  • شروع کننده موضوع مااماان_ساامیاار
  • تاریخ شروع
استارتر
استارتر

مااماان_ساامیاار

Guest
یادمه سر استاد معین موندم
دیدم یه وانتی هی بوق میزنه?
نگو خودش بود
پشت وانتم کیسه سیمان بود
سوار شدم
گفت:وقت نکردم کیسه سیمانو خالی کنم
گفتم ایراد نداره
سر هر چهار راه با هر ترمز این داشبود باز میشد ، هر چی توش بود میریخت رو پام

ایناش مهم نیست
با وانت منو برد پارک جمشیدیه
همه ماشینا درست. حسابی
من وانت زرد?
 

دختر جذاب

Guest
اولین روزی که باهاش قرار داشتم دیروزش املت با سیر خورده بودم
لنتی بوشو فهمیدو به روم اورد من اب شدممم ینی?
بعددیگه هرسری میرفتیم بیرون اول بو میکشید
واایییی مردم خداااا????????????????????
 

چشم رنگیم

Guest
من مادرم مشکل داشت ک قبل اینکه قضیه جدی شه دوتایی بریم بیرون
ی ظهر قرار شد بریم رستوران منم ب مامانم نگفتم قرار شد تا ۲ برگردیم ک مامانم شک نکنه وایی چشمتون روز بد نییبنه ما اونجا سفت غذا خورده بودیم جوری ک نای تکون خوردن نداشتیم وقتی اومدیم خونه (اون ازمن دیرتز ادمد مامانم شک‌نکنع ) مامانمم گفت میدونستم گنشنه تونه ی عالمه غذا ب خوردمون داد تازه بابامم رفته تنقلات گرفته بود اونم مجبور شدیم بخوریم
 
استارتر
استارتر

مااماان_ساامیاار

Guest
من مادرم مشکل داشت ک قبل اینکه قضیه جدی شه دوتایی بریم بیرون
ی ظهر قرار شد بریم رستوران منم ب مامانم نگفتم قرار شد تا ۲ برگردیم ک مامانم شک نکنه وایی چشمتون روز بد نییبنه ما اونجا سفت غذا خورده بودیم جوری ک نای تکون خوردن نداشتیم وقتی اومدیم خونه (اون ازمن دیرتز ادمد مامانم شک‌نکنع ) مامانمم گفت میدونستم گنشنه تونه ی عالمه غذا ب خوردمون داد تازه بابامم رفته تنقلات گرفته بود اونم مجبور شدیم بخوریم
حالت رو خریدارم
 

بالا