حرف حساب?

  • شروع کننده موضوع nili
  • تاریخ شروع

nili

Guest
❤️گاهی با یک قطره، لیوانی لبریز می شود

❤️گاهی با یک کلام، قلبی آسوده و آرام می گردد

❤️گاهی با یک کلمه، يك انسان نابود می شود

❤️گاهی با یک بی مهری، دلی می شکند

❤️مراقب بعضی یک ها باشیم ...

❤️در حالی که ناچیزند، همه چیزند

❤️و گاهی یک حرف...
یک
زمستان آدم رو گرم نگه میداره
و گاهی یک حرف...
یک عمر آدم رو سرد میکنه...
 
استارتر
استارتر

nili

Guest
  • آدم‌های تمام شده را دیگر از نو شروع نکن!
    نه آن‌ها مثل قبل خواهند بود، نه تو، و نه حتی رابطه‌تان…
  • وقتی ارزش خودتو بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی.
  • زمانی پخته می‌شوید که می‌فهمید نیازی نیست به هر چیزی واکنش نشان دهید یا به هر حرفی جواب دهید.
  • نشست تو ماشین
    دستاش می‌لرزید
    بخاری رو روشن کردم.
    گفت: ماشینت بوی دریا میده!
    گفتم: ماهی خریده بودم.
    گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده!
    گفتم: هر چیزی موقع مرگ، بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه…
    گفت: من بمیرم بوی تو رو میدم…
  • وقتت را با توضیح دادن هدر نده! مردم فقط چیزهایی را می‌شنوند که می‌خواهند بشنوند…
  • هیچ‌وقت نمی‌توانی چیزی را که قرار است از دست بدهی، نگه داری…
    لااقل یاد بگیر چیزی را که داری قبل از آن‌که از دست برود، عاشقانه دوست داشته باشی…
  • اگر کسی را دوست داشته باشی، بامعناترین کاری که می‌توانی به‌خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است.
    باید چنان تغییر کنی که «تو» از تو بودن درآیی…
  • خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو!
  • «حقیقت» با «واقعیت» فرق دارد؛ گاهی واقعیت، آن حقیقتی نیست که باید باشد!
  • گاهی اوقات فکر کردن به بعضی‌ها ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می‌نشاند؛ دوست دارم این لبخندهای بیگاه و آن بعضی‌ها را…
  • در سقوط هم می‌توان سهمگین، باشکوه، با صلابت و زیبا بود! این را آبشار به من آموخت.
  • دیگران را سرزنش نکن. از نگاه دیگران، همیشه برای کارهایی که انجام می‌دهند، منطقی وجود دارد.
  • ﻣﻦ هیچ‌وقت ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﺩﻣﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻗﻄﻌﺎﺕ ﺷﮑﺴﺘﻪ‌ی ﻇﺮﻓﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﻮﺻﻠﻪ‌ی ﺯﯾﺎﺩ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺑﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻇﺮﻑ ﺷﮑﺴﺘﻪ، ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻭﻝ داشته‌ام!
    ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ، ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﻦ ﺗﺮﺟﯿﺢ می‌دهم که ﺩﺭ خاطره‌ی ﺧﻮﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ این‌که ﺁﻥ ﺗﮑﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﻢ ﻭ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ زنده‌ام ﺁﻥ ﻇﺮﻑ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ.
  • همیشه فکر می‌کنیم چون گرفتاریم، واسه خدا وقت نداریم؛ غافل از این که چون برای خدا وقت نمی‌ذاریم، گرفتاریم.
  • آرامش، رهایی از طوفان نیست؛ بلکه آرام زندگی کردن در میان طوفان است.
  • عاشق نشو؛ مگر این‌که بتوانی اعتماد کنی!
  • هرگز ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودتان مقایسه نکنید!
  • کسی که دنبال بهونه‌ی «نبودن» می‌گرده، میشه بهش بهونه‌ی «بودن» داد.
  • همیشه یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی‌پایان است…
  • اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی…
  • سعی کن آن‌قدر کامل باشى که بزرگ‌ترین تنبیه تو براى دیگران، گرفتن خودت از آن‌ها باشد.
  • آدمی اگر بخواهد خوشبخت باشد به‌زودی موفق می‌گردد؛ ولی او می‌خواهد خوشبخت‌تر از دیگران باشد و این مشکل است؛ زیرا او دیگران را خوشبخت‌تر از آنچه هستند تصور می‌کند.
  • ما آدما دو تا سبد با خودمون داریم. یکی جلومون آویزونه، یکی رو پشت‌مون آویزون کردیم؛
    نکات مثبت و خوبی‌هامون رو میندازیم تو سبد جلویی، عیب‌هامون رو تو سبد پشتی؛
    وقتی توی مسیر زندگى داریم راه میریم، فقط دو چیز رو مى‌بینیم:
    خوبى‌های خودمون و عیب‌های نفر جلویی!
  • یه جوری درباره‌ی آدما قضاوت کنید که اگه یه روزی خلافش بهتون ثابت شد، شرمنده‌ی خودتون نشید.
  • سر زیبایی چشمان تو دعوا شده است؛ بین ماه و من و یک عده اساتید هنر
  • لحظه‌ها را یادگار نه، ماندگار کنیم.
  • سه راه بیشتر نداری:
    با من باشی
    با تو باشم
    یا توافق کنیم که با هم باشیم!
  • تو بهترین نشونه‌ى این روزهاى منى…
  • آینه‌ی اتاقم را با آینه‌ی اتاقت عوض می‌کنی؟
    این فقط مرا نشان می‌دهد؛ من می‌خواهم تو را ببینم…
  • هر وقت دیدی حریفت داره برنده میشه، یه لبخند بزن تا به بردنش شک کنه!
  • هر وقت خواستی کسی را قضاوت کنی، بدون که همه‌ی شرایط زندگی تو را نداشته…
  • خوشبختی نمی‌تواند از قلب یک شکرگزار و یک ذهن آرام دور باشد.
  • بیرون کردن آدم‌های منفی از زندگی‌ام به این معنا نیست که از آن‌ها متنفرم؛ بلکه به این معناست که برای خودم احترام قائلم.
  • دلی بزرگ می‌خواهد زندگی کردن در این دنیا؛
    دلی می‌خواهد تا خیلی چیزها را نبینی؛
    خیلی چیزها را نشنوی؛
    و از خیلی چیزها بگذری!
  • به هرچه توجه کنی آن را به زندگی خویش دعوت کرده‌ای…
    مراقب میهمانان همیشگی فکرت باش!
  • انسان‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند اما تو نباید فراموش کنی؛ تو تا زنده‌ای نسبت به آنی که اهلی کرده‌ای مسئولی… (شازده کوچولو)
  • هرگز تمامت را برای کسی رو نکن! بگذار کمی دست نیافتنی باشی…
  • وقتی آدم‌های کوچک را برای خودمان خیلی بزرگ کنیم، هم آن‎ها را به اشتباه می‌اندازیم، هم خودمان را!
  • هر داستان را به سه شکل می‌توان شنید:
    آن‌طور که تو می‌گویی؛
    آن‌طور که او می‌گوید؛
    آن‌طور که واقعاً روی داده!
  • سگی از کنار شیری رد می‌شد، چون او را خفته دید، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست.
    شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست.
    در همان هنگام خری در حال گذر بود؛ شیر به خر گفت: اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می‌دهم.
    خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.
    شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند؛ به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمی‌دهم!
    خر با تعجب گفت: ولی تو قول دادی!
    شیر گفت: من به تو تمام جنگل را می‌دهم؛ زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد…‌
  • یک نفر را توی زندگی‌تان راه بدهید که برای بودن و ماندنش نیاز نباشد دست به قدر قواره‌تان بزنید؛
    که نیازی نباشد برای راضی نگه داشتنش از رنگ مورد علاقه تا تفریحات‌تان را عوض کنید و بشوید یک آدمی که هیچ‌وقت نبوده‌اید؛
    کسی که قیچی دست گرفته و خودش قرار است طرز فکر و عقیده‌ی جدید بدوزد و تن‌تان کند را راه ندهید به خلوت‌تان؛
    کسی که دنیایتان را رنگ دنیای خودش می‌کند و از شما چیزی می‌سازد که می‌خواهد.
    بعد مشغول دوست داشتنِ آن آدمی که خودش ساخته، می‌شود…
    یک نفر را انتخاب کنید که شما را با همین چهره و ظاهر بخواهد؛
    با همین رنگ مو و مدل چشم معمولی؛
    با همین لحن صحبت کردن و نوع زندگی…
    یک نفر را بخواهید که شما را دوست داشته باشد به‌خاطر آن‌چه که هستید، نه به‌خاطر آن‌چه که دوست دارد باشید!
  • گرگ و الاغی در علفزاری گردش می‌کردند.
    الاغ گفت: علف آبی است!
    گرگ گفت: نه، سبز است!
    رفتند پیش سلطان جنگل یعنی شیر و ماجرای اختلاف را گفتند…
    شیر گفت: گرگ را زندانی کنید!
    گرگ گفت: مگه علف سبز نیست؟!
    شیر گفت: سبزه؛ ولی دلیل زندان تو بحث کردنت با الاغه!
  • زندگی زیباست…
    بیا با تلخی‌هایمان نازیبایش نکنیم!
    رسم همدلی و محبت شاید نزد بعضی‌ها از یاد رفته
    بیا ما این رسم زیبا را از یاد نبریم!
    لحظه‌های زندگی گاه تلخ است و گاه شیرین
    از تلخی‌ها و شیرینی‌های زندگی درس بگیریم
    و یادمان باشد که با تلخی‌ها،
    میزان شکیباییِ ما را خداوند می‌آزماید،
    و با شیرینی‌ها میزان شایستگیِ ما را
    که آیا لایق بهترین‌ها هستیم یا نه؟
  • آدم‌هایی هستند که «خوبند»
    خوب بودن به خوردشان رفته
    آمده‌اند که مهر بیاورند
    نه جنسیت‌شان مهم است
    نه عقایدشان
    نه سن‌شان
    نه تحصیلات‌شان
    آدم‌های «خوب» همیشه ماندگارند
  • آدم‌هایى هستند در زندگى‌تان؛
    نمى‌گویم خوبند یا بد؛
    چگالى وجودشان بالاست؛
    افکار،
    حرف زدن،
    رفتار،
    محبت داشتن‌شان
    و هر جزئى از وجودشان امضادار است؛
    یادت نمى‌رود
    «هستن‌هایشان را…»
    بس که حضورشان پر رنگ است.
    ردّ پا حک مى‌کنند، این‌ها روى دل و جانت…
    بس که بلدند «باشند»
    این آدم‌ها را، باید قدر بدانى؛
    وگرنه دنیا پر است از آن دیگرهاى
    بى‌امضایى که شیب منحنى حضورشان، همیشه ثابت است…
    بعضی از آدم‌ها ترجمه شده‌اند.
    بعضی از آدم‌ها فتوکپی آدم‌های دیگرند.
    بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند.
    بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی دارند.
    بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند.
    بعضی از آدم‌ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آن‌ها را بفهمیم.
    و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده کنار گذاشت.
    از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم‌ها جریمه…
 

بالا