جوانمرد : حکایت های پندآموز (1)

  • شروع کننده موضوع پسر_جوانمرد
  • تاریخ شروع
وضعیت
این موضوع قفل شده است

پسر_جوانمرد

Guest
سلام کاربران محترم

@پسر_جوانمرد سعی میکنه اگه مطلبی در وبلاگ جدیدش به آدرس worldbook.blogix.ir منتشر میکنه در سایت مادران هم تاپیکش رو بزنه.مطالب هم کپی از سایتهای مختلف مخصوصا خبریه با ذکر منبع منتشر میکنم.در وبلاگم هر مطلبی پست میذارم و کپی هستش اخلاق و شرع حکم میکنه منبع رو ذکر کنیم.ان شاءالله که مفید واقع بشه و به درد بخوره. جوانمرد که در قید و بند عناوین کاربری طلایی و برتر و.. نیست و اصلا برام مهم نیست حتی برای پول هم حاضر نیستم در هر تاپیکی پست بذارم.بیشتر دوست دارم پستی بذارم که کمک کننده و راهگشا و یا مفید باشه.وبلاگی که در امضامه برای ارتباط با کاربرانه مخصوصا بالای صفحه وبلاگم قسمت تماس با من که مثل چالش ناشناس میتونید به صورت یکطرفه مطلب ،انتقاد،سوال و پیشنهادی دارید مطرح بفرمایید.اسم کاربری هم نگفتید مهم نیست و احتیاجی هم نیست ایمیل واقعیتون رو در قسمت تماس با من بگید.هر ایمیلی حتی چرت و همینجوری بنویسید و پیام بدید قبول میکنه و پیام ارسال میشه در قسمت پیامهای وبلاگم و میتونم بخونم و لازم شد اینجا تاپیک میزنم جواب میدم.ضمنا برای این اسمم رو در عنوان تاپیک می نویسم اونایی که بدشون میاد با دیدن اسم نیان به تاپیکای من، هم بعضیا که میخوان به تاپیکای من دسترسی داشته باشن با سرچ اسم پسر_جوانمرد یا جوانمرد در قسمت سرچ سایت، سریعتر به تاپیکای من دسترسی داشته باشن.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
فقط میخی تکان دادم

گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم.

به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد.

با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت.
مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت.
شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد.

سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!!
فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟!
ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم.

بیشتر مردم فکر می کنند کاری نکرده اند، در حالی که نمی دانند چند کلمه‌ای که میگویند و مردم می شنوند، سخن چینی است؛ و گاهی:

حالتی را دگرگون می کند
مشکلات زیادی را ایجاد می کند
آتش اختلاف را بر می افروزد
خویشاوندی را برهم میزند
دوستی و صفا صمیمیت را از بین می برد
کینه و دشمنی می آورد
طراوت و شادابی را تیره و تار می کند
دل ها را می شکند
بعد از این همه کسی که این کار را کرده فکر می کند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است!!

قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش!
مواظب باش میخی را تکان ندهی!!



حکایت‌های معنوی

به نقل از کانال تلگرامی داروخانه معنوی به نشانی Manavi_2@
 

وضعیت
این موضوع قفل شده است
بالا