Depressed
Guest
#این_قسمت: تو زیبایی، اگر خودتو زیبا میدونی!
امروز ینفر برام نوشت که: "نمیدونم چرا همیشه به ظاهرم گیر میدن و بدون اینکه نظرشونو بخوام میگن چرا صورتت جوش میزنه؟ چرا چاق شدی؟ "
اولین جمله ای که به ذهنم رسید این بود که چرا نسل آدمایی که همیشه اظهار نظر میکنن تموم نمیشه؟!
از وقتی یادم میاد آدما به خودشون اجازه میدادن نظر بدن و دخالت کنن. مخصوصا وقتی نوجوون بودم دخالت اطرافیان به اوج رسیده بود. در مورد لباسام، صورتم، موهام، جوشام، لاغریم، ضعیف بودن چشام و هرچیزی که پیدا میکردنو هدف قرار میدادن.
گاهی با خودم فکر میکردم که واقعا خودشون متوجه نیستن که چقدر با حرفهاشون به بقیه آسیب میزنن؟ اصلا توی مغزشون چی میگذره که باعث میشه چنین اجازه ای به خودشون بدن.
بعد به این نتیجه رسیدم که شاید خودمم باید تغییر کنم! از نظر رفتاری!
ما اگه بخوایم تغییری بوجود بیاریم از دو راه میتونیم انجامش بدیم. یا باید محیط رو تغییر بدیم که بهش کنترل محرک میگن یا باید رفتارو تغییر بدیم که بهش شرطی سازی تقابلی میگن.
من تصمیم گرفتم رفتارمو در مقابل اونا تغییر بدم. در واقع پاسخ من به اتفاقی که میفتاد تغییر کرد. و این حرکت خوبی بود و تلاش کردن میخواد.
از اون روز به بعد من اول از همه روی سلف لاو تمرکز کردم تا اگر کسی نظر بده
روی من تاثیر منفی نذاره و ناراحتم نکنه.
مثلا باوجود نظرات بیجا، من وزن ایده آلمو داشتم و ثابت نگهش داشتم.
بعد اهمیتی به نظر دیگران ندادم و هیچوقتم منتظر تایید دیگران نبودم. چون میدونستم این که بخوام اونجوری که بقیه میگن باشم، خودمو از دست میدم! پس بین بقیه و خودم، خودمو انتخاب کردم و ترجیح دادم همیشه تایید خودمو داشته باشم!
و بازم بگم که همهی اینکارا تلاش و صبر میخواد چون تغییر کردن هیچوقت آسون نبوده!
در آخر من شدم کسی که نظر دیگران براش اهمیتی نداره ( البته بجز مواقعی که خودم نظر میپرسم)
همونطور که گفتم چون آدما هیچوقت عوض نشدن من تصمیم گرفتم خودم رفتارمو در مقابل سوالات و نظراتشون تغییر بدم.
و وقتی رفتارم عوض شد تقریبا هشتاد درصد همون آدما سوالات و نظرات بیجاشونو تکرار نکردن! و یا اگرم تکرار شد هیچوقت تاثیر بدی روی من نذاشت.
امروز ینفر برام نوشت که: "نمیدونم چرا همیشه به ظاهرم گیر میدن و بدون اینکه نظرشونو بخوام میگن چرا صورتت جوش میزنه؟ چرا چاق شدی؟ "
اولین جمله ای که به ذهنم رسید این بود که چرا نسل آدمایی که همیشه اظهار نظر میکنن تموم نمیشه؟!
از وقتی یادم میاد آدما به خودشون اجازه میدادن نظر بدن و دخالت کنن. مخصوصا وقتی نوجوون بودم دخالت اطرافیان به اوج رسیده بود. در مورد لباسام، صورتم، موهام، جوشام، لاغریم، ضعیف بودن چشام و هرچیزی که پیدا میکردنو هدف قرار میدادن.
گاهی با خودم فکر میکردم که واقعا خودشون متوجه نیستن که چقدر با حرفهاشون به بقیه آسیب میزنن؟ اصلا توی مغزشون چی میگذره که باعث میشه چنین اجازه ای به خودشون بدن.
بعد به این نتیجه رسیدم که شاید خودمم باید تغییر کنم! از نظر رفتاری!
ما اگه بخوایم تغییری بوجود بیاریم از دو راه میتونیم انجامش بدیم. یا باید محیط رو تغییر بدیم که بهش کنترل محرک میگن یا باید رفتارو تغییر بدیم که بهش شرطی سازی تقابلی میگن.
من تصمیم گرفتم رفتارمو در مقابل اونا تغییر بدم. در واقع پاسخ من به اتفاقی که میفتاد تغییر کرد. و این حرکت خوبی بود و تلاش کردن میخواد.
از اون روز به بعد من اول از همه روی سلف لاو تمرکز کردم تا اگر کسی نظر بده
روی من تاثیر منفی نذاره و ناراحتم نکنه.
مثلا باوجود نظرات بیجا، من وزن ایده آلمو داشتم و ثابت نگهش داشتم.
بعد اهمیتی به نظر دیگران ندادم و هیچوقتم منتظر تایید دیگران نبودم. چون میدونستم این که بخوام اونجوری که بقیه میگن باشم، خودمو از دست میدم! پس بین بقیه و خودم، خودمو انتخاب کردم و ترجیح دادم همیشه تایید خودمو داشته باشم!
و بازم بگم که همهی اینکارا تلاش و صبر میخواد چون تغییر کردن هیچوقت آسون نبوده!
در آخر من شدم کسی که نظر دیگران براش اهمیتی نداره ( البته بجز مواقعی که خودم نظر میپرسم)
همونطور که گفتم چون آدما هیچوقت عوض نشدن من تصمیم گرفتم خودم رفتارمو در مقابل سوالات و نظراتشون تغییر بدم.
و وقتی رفتارم عوض شد تقریبا هشتاد درصد همون آدما سوالات و نظرات بیجاشونو تکرار نکردن! و یا اگرم تکرار شد هیچوقت تاثیر بدی روی من نذاشت.