girlsanam
کاربر جدید
- عضویت
- Aug 21, 2023
- جنسیت
- خانم
دختر من 18 سالش بود از همه تعریف میشنید ...
ما تصمیم گرفتیم به یه شهر کوچکتر از محل زندگی مون نقل کنیم..
بعد کهما نقل کردیم به دخترم گفتیم که مدرسه را غیر حضوری بخون تا بتونی نهایی 20 بشی ..
اونم موافقت کرد همه درس ها کلاس خصوصی گرفتیم !
که بعد ها تغییرات دختر من شروع شد ..
دیر میومد یا روز هایی که میگفت کلاس دارم نمیرفت سر کلاس ..بهونه میاورد ..
درساس افت کرد ..
بهش گفتیم که نهایی داری ها گفت من 20 میگیرم به شما چه اخه !
روز به روز عوض میشد هر مادری تغییرات دخترشو میفهمه ! ولی من احمق بودم میگفتم دختر من معصومه نمیره سمت مخالف جنس...
بهش ام تاکیدکرده بودم که ببین نزار اعتمادمون ازت کم بشه حتی نتونسنی رشته خوب قبول بشی بتونیم با اعتماد کامل بفرستیمت خارج...
یه روز معلماش زنگ زدن و از افت تحصیلیش گفتن منم دعواش کردم .. گوشی خودمو و خودشو شکوندم .. که بره درس بخونه ...
نشد که نشد برعکس بدتر ام شد میرفت اتاقی که هیچوقت نمیرفت .. من یه روز مشکوک شدم رفتم اتاقی که هست دیدم که یه چیزی قایم کرد...
مشکل از دختر نبود..مشکل از من احمق بود که دخترمو باختم...
بردمش روانشناس فهمیدم که بکارت نداره و فهمیدم که دخترم بیماری اختلال شخصیت مرزی داره ... دنیا سرمن خراب شد...که دختر من بیماره..و هر روز بدتر میشه و میگن که انگار یه بیماری غیر فعال بوده و فعال شده...
باید بستری بشه ولی من نزاشتم گفتم دختر من بیمار نیست...سالمه میدونم...
بحث این نیست که دختر من چرا رابطه داشته.. بحث اینه که دختر معصوم من چرا لکه دار شد.. چرا دختری که بعد 20 سال باردار شدم و تک فرزنده و معجزه خداست این شد گناه من این بود که زیاد التماس کردم که مادر بشم؟
ما تصمیم گرفتیم به یه شهر کوچکتر از محل زندگی مون نقل کنیم..
بعد کهما نقل کردیم به دخترم گفتیم که مدرسه را غیر حضوری بخون تا بتونی نهایی 20 بشی ..
اونم موافقت کرد همه درس ها کلاس خصوصی گرفتیم !
که بعد ها تغییرات دختر من شروع شد ..
دیر میومد یا روز هایی که میگفت کلاس دارم نمیرفت سر کلاس ..بهونه میاورد ..
درساس افت کرد ..
بهش گفتیم که نهایی داری ها گفت من 20 میگیرم به شما چه اخه !
روز به روز عوض میشد هر مادری تغییرات دخترشو میفهمه ! ولی من احمق بودم میگفتم دختر من معصومه نمیره سمت مخالف جنس...
بهش ام تاکیدکرده بودم که ببین نزار اعتمادمون ازت کم بشه حتی نتونسنی رشته خوب قبول بشی بتونیم با اعتماد کامل بفرستیمت خارج...
یه روز معلماش زنگ زدن و از افت تحصیلیش گفتن منم دعواش کردم .. گوشی خودمو و خودشو شکوندم .. که بره درس بخونه ...
نشد که نشد برعکس بدتر ام شد میرفت اتاقی که هیچوقت نمیرفت .. من یه روز مشکوک شدم رفتم اتاقی که هست دیدم که یه چیزی قایم کرد...
مشکل از دختر نبود..مشکل از من احمق بود که دخترمو باختم...
بردمش روانشناس فهمیدم که بکارت نداره و فهمیدم که دخترم بیماری اختلال شخصیت مرزی داره ... دنیا سرمن خراب شد...که دختر من بیماره..و هر روز بدتر میشه و میگن که انگار یه بیماری غیر فعال بوده و فعال شده...
باید بستری بشه ولی من نزاشتم گفتم دختر من بیمار نیست...سالمه میدونم...
بحث این نیست که دختر من چرا رابطه داشته.. بحث اینه که دختر معصوم من چرا لکه دار شد.. چرا دختری که بعد 20 سال باردار شدم و تک فرزنده و معجزه خداست این شد گناه من این بود که زیاد التماس کردم که مادر بشم؟