سرنوشت
⭐⭐⭐ملکه⭐⭐⭐
- عضویت
- May 3, 2023
- جنسیت
- خانم
من اینو نی نی سایت خوندم که گفت از سایت خانواده برتر یکی نوشته کپی کرده ، خانواده برتر هم سرچ کردم نوشته نوشته ی ثنا خانوم منبع نی نی سایت
سرچ کنید شوهر بداخلاقمو عاشق خودم کردم نی نی سایت کاربر nahid.spr نوشته و یا سرچ کنید شوهر بداخلاقمو عاشق خودم کردم خانواده
متنشو کپی کردم چون لینک خلاف قوانین سایت هست
من در بست در اختیار شوهرم بودم...یعنی تو بدترین حال و اوضاعم برای شوهرم بهترین بودم...
کارایی که من واسش کردم تو این دوره زمونه هیشکی نمیکنه....
اما خوب محبتهای من بی دریغ که نبود..بی انتظار که نبود...
خودم دوسش داشتم بهش نیاز داشتم برای همین بهش محبت میکردم تا بهم محبت کنه...
من هر روز گریه میکردم و و مدتها از ازدواجم به شدت پشیمون بودم
چون همسرم دیوار بود
یعنی هیچ حرفی نمیزد
روزی که صداشو میشنیدی اون صدا صدای اعتراض بود اونم به شکلی که میکوبوندتاااا
براشم فرق نمیکرد که جلو کی باشه...
بیشترین تعریفش از ظاهرت این بود که اممممممم بهت میاد
شوخی ؟ خنده؟ هههه...اصلااااا
شوهرم تو خیابون حتی کنارم راه نمیرفت ... جلوی مهمونا با فاصله ازم مینشست...منم مینشستم کنارش صاف صاف نگام میکرد میگفت برو اونور زشته... یا صداتو بیار پایین....
تو حسرت این بودم بریم مهمونی برای من یه قاشق بذاره جلوی من...میدیدم شوهرای دیگران سالاد و ماست و برنج و .....
توی هم در 70 درصد مواقع من پیش قدم بودم... اما بارها هم از این ناحیه کوبونده شدم و میگفت نه امشب نه....هر وقت هم می اومد تو اتاق یه بهونه هایی می اورد که من ازش رابطه نخوام...مثلا در رو باز میذاشت....یا میگفت سرم درده کمرم درده....یا خسته م..
البته خوبیاش خیلی بود....مثلا یه مرد به تمام معنا بود..هیچ وقت نشده با دوستاش بره بیرون واسه تفریح...یا تنهایی بره مسافرت....یه خونواده ددوسته به تمام معنا بود...حواسش به کم و کسریه من و خونه بود..سالم بود.....تمیز بود...عاقل بود...شخصیت اجتماعیش بالا بود...همه به گزیده گویی و نجابت می شناختنش...ظاهرش خوب و برازنده بود...و توی مردای اطرافش یه سر و گردن تو خیلی چیزا بالا بود
این مرد الان یه فرشته س تو خیلی از زمینه ها....
سرچ کنید شوهر بداخلاقمو عاشق خودم کردم نی نی سایت کاربر nahid.spr نوشته و یا سرچ کنید شوهر بداخلاقمو عاشق خودم کردم خانواده
متنشو کپی کردم چون لینک خلاف قوانین سایت هست
من در بست در اختیار شوهرم بودم...یعنی تو بدترین حال و اوضاعم برای شوهرم بهترین بودم...
کارایی که من واسش کردم تو این دوره زمونه هیشکی نمیکنه....
اما خوب محبتهای من بی دریغ که نبود..بی انتظار که نبود...
خودم دوسش داشتم بهش نیاز داشتم برای همین بهش محبت میکردم تا بهم محبت کنه...
من هر روز گریه میکردم و و مدتها از ازدواجم به شدت پشیمون بودم
چون همسرم دیوار بود
یعنی هیچ حرفی نمیزد
روزی که صداشو میشنیدی اون صدا صدای اعتراض بود اونم به شکلی که میکوبوندتاااا
براشم فرق نمیکرد که جلو کی باشه...
بیشترین تعریفش از ظاهرت این بود که اممممممم بهت میاد
شوخی ؟ خنده؟ هههه...اصلااااا
شوهرم تو خیابون حتی کنارم راه نمیرفت ... جلوی مهمونا با فاصله ازم مینشست...منم مینشستم کنارش صاف صاف نگام میکرد میگفت برو اونور زشته... یا صداتو بیار پایین....
تو حسرت این بودم بریم مهمونی برای من یه قاشق بذاره جلوی من...میدیدم شوهرای دیگران سالاد و ماست و برنج و .....
توی هم در 70 درصد مواقع من پیش قدم بودم... اما بارها هم از این ناحیه کوبونده شدم و میگفت نه امشب نه....هر وقت هم می اومد تو اتاق یه بهونه هایی می اورد که من ازش رابطه نخوام...مثلا در رو باز میذاشت....یا میگفت سرم درده کمرم درده....یا خسته م..
البته خوبیاش خیلی بود....مثلا یه مرد به تمام معنا بود..هیچ وقت نشده با دوستاش بره بیرون واسه تفریح...یا تنهایی بره مسافرت....یه خونواده ددوسته به تمام معنا بود...حواسش به کم و کسریه من و خونه بود..سالم بود.....تمیز بود...عاقل بود...شخصیت اجتماعیش بالا بود...همه به گزیده گویی و نجابت می شناختنش...ظاهرش خوب و برازنده بود...و توی مردای اطرافش یه سر و گردن تو خیلی چیزا بالا بود
این مرد الان یه فرشته س تو خیلی از زمینه ها....
آخرین ویرایش: