تجربه های مادرانه

  • شروع کننده موضوع mofabit
  • تاریخ شروع
استارتر
استارتر

mofabit

Guest
مثلا یکی از تجربه های این روزهای من با یه دختر سه سال و نیمه که انتظار داره از صبح تا شب باهاش بازی کنم این بود:
دیروز که سرم کمی خلوت بود و کلاس نداشتم، از صبح بهش گفتم امروز روز توئه، هرچی بگی اگر کار اشتباهی نباشه من میگم چشم. هر بازی و کاری که تو بگی، غذا هرچی تو بخوای و...
با وجود این که در عمل همیشه من به حرفاش گوش میدم، همین که رسماً اعلام کردم خیلی خوشحال شد، کارهای روزمره رو با آرامش بیشتری انجام میدادیم. مثل شونه کردن مو، صبحانه خوردن و... یه کتاب هم براش قبلا خریده بودم که هدیه دادم بهش، من مثل همیشه براش وقت گذاشتم و رفتار کردم، ولی دخترم خوشحال تر بود و اصلاً بهونه گیری و لجبازی نکرد.
 

پاندا تپولی

Guest
مثلا یکی از تجربه های این روزهای من با یه دختر سه سال و نیمه که انتظار داره از صبح تا شب باهاش بازی کنم این بود:
دیروز که سرم کمی خلوت بود و کلاس نداشتم، از صبح بهش گفتم امروز روز توئه، هرچی بگی اگر کار اشتباهی نباشه من میگم چشم. هر بازی و کاری که تو بگی، غذا هرچی تو بخوای و...
با وجود این که در عمل همیشه من به حرفاش گوش میدم، همین که رسماً اعلام کردم خیلی خوشحال شد، کارهای روزمره رو با آرامش بیشتری انجام میدادیم. مثل شونه کردن مو، صبحانه خوردن و... یه کتاب هم براش قبلا خریده بودم که هدیه دادم بهش، من مثل همیشه براش وقت گذاشتم و رفتار کردم، ولی دخترم خوشحال تر بود و اصلاً بهونه گیری و لجبازی نکرد.
چه خوب?
به نظرم این تاپیک تاپیک مفیدی میشه?
 

بور چشم سبز

Guest
سلام خوش آمدی مادر مهربان ?????
 

بالا