رابطمون خیلی خوبه خداروشکر
خودش یه جوری بوده از اول که باعث شده هیچی رو ازش پنهون نکنم و واقعا عین یه دوسته بزرگتره برام
تولد آره ( ولی نه همیشه ! )
دو سه سال بوده که تولد گرفته و من خبر نداشتم
بقیشو معمولا پول میریزه به حسابم با دوستام میرم بیرون
یا بچه تر که بودم با مامانم و خاله ام تولد میگرفتیم دیگه
متن که هر روز باشه نه
ولی پست بذارم تو اینستا یا عکسی براش بفرستم و ... آره قربون صدقه میره
ولی اینکه بیاد خودش بفرسته همینطوری خیلی کم تقریبا نه
رابطمون خیلی خوبه خداروشکر
خودش یه جوری بوده از اول که باعث شده هیچی رو ازش پنهون نکنم و واقعا عین یه دوسته بزرگتره برام
تولد آره ( ولی نه همیشه ! )
دو سه سال بوده که تولد گرفته و من خبر نداشتم
بقیشو معمولا پول میریزه به حسابم با دوستام میرم بیرون
یا بچه تر که بودم با مامانم و خاله ام تولد میگرفتیم دیگه
متن که هر روز باشه نه
ولی پست بذارم تو اینستا یا عکسی براش بفرستم و ... آره قربون صدقه میره
ولی اینکه بیاد خودش بفرسته همینطوری خیلی کم تقریبا نه
یا خدا
ببین مردا کلا اونطوری که بگن عشقم و ... که نیستن
کلا فرق داره مدل قربون صدقشون
ولی میدونم از ته دلشه
خوب همین برای آدم کافیه
من اینکه بغلش کنم و با هم وقت بگذرونیم برام مهم تره تا حالا یه متنی بنویسه یا ننویسه ...
یا خدا
ببین مردا کلا اونطوری که بگن عشقم و ... که نیستن
کلا فرق داره مدل قربون صدقشون
ولی میدونم از ته دلشه
خوب همین برای آدم کافیه
من اینکه بغلش کنم و با هم وقت بگذرونیم برام مهم تره تا حالا یه متنی بنویسه یا ننویسه ...
تولد همیشه داریم
یعنی بابام تولد میگیره برای ما
و ما بچه های ناخلف پیش نیومده بتونیم جبران کنیم به اندازه اون ( در حد کیک خونگی پختن بلدیم!)
خیلی چیزها رو به بابام نمی گم
به مامانم هم همین طور (Privacyو این داستانا ...)
ابراز احساسات که اوایل سخت بودم ( در رابطه با همه این طور بود نه صرفا بابام)
ولی الان که پخته تر شدم چپ و راست میرم کله شو ماچ میکنم و دستاشو میبوسم هرشب
بعضی وقت ها حس میکنم دیدگاهش نسبت به من اینه که یه ادم ضعیفم و از پس خیلی از کارها بر نمیایم اینکه فکر میکنه باید هوامو داشته باشه و به تنهایی از عهده کارها بر نمیام و قوی نیستم رو مخمه خب راستش خودمم تاحالا تلاش چشم گیری در جهت اثبات کردن خودم نکردم ولی در کل خوبه رابطمون و خیلی خیلی دوستش دارم و ارزو میکنم قبل از مامان و بابام بمیرم که نبینم اون روزای سخت رو هیچوقت...
تولد همیشه داریم
یعنی بابام تولد میگیره برای ما
و ما بچه های ناخلف پیش نیومده بتونیم جبران کنیم به اندازه اون ( در حد کیک خونگی پختن بلدیم!)
خیلی چیزها رو به بابام نمی گم
به مامانم هم همین طور (Privacyو این داستانا ...)
ابراز احساسات که اوایل سخت بودم ( در رابطه با همه این طور بود نه صرفا بابام)
ولی الان که پخته تر شدم چپ و راست میرم کله شو ماچ میکنم و دستاشو میبوسم هرشب
بعضی وقت ها حس میکنم دیدگاهش نسبت به من اینه که یه ادم ضعیفم و از پس خیلی از کارها بر نمیایم اینکه فکر میکنه باید هوامو داشته باشه و به تنهایی از عهده کارها بر نمیام و قوی نیستم رو مخمه خب راستش خودمم تاحالا تلاش چشم گیری در جهت اثبات کردن خودم نکردم ولی در کل خوبه رابطمون و خیلی خیلی دوستش دارم و ارزو میکنم قبل از مامان و بابام بمیرم که نبینم اون روزای سخت رو هیچوقت...
تولد که همیشه کیک میگیریم کادو هم پول میده بیشتر، رابطمونم خوبه ابراز احساسات ک میکته ولی از اینا دیس بیاد بگه دختر دوست دارم با کارای خیلی کوچیک میفهمونه
تولد که همیشه کیک میگیریم کادو هم پول میده بیشتر، رابطمونم خوبه ابراز احساسات ک میکته ولی از اینا دیس بیاد بگه دختر دوست دارم با کارای خیلی کوچیک میفهمونه
