منم همه چیزو برعکس میگم جوری که یه بار اونقدر سوتی دادم توسط دامادمون هنوز که هنوز سوژشم
البته تقصیر خودشون بود سه روز بود نخوابیده بودم معلوم بود که چرت و پرت میگم
مثلا به مترو گفتم پتروس به قاشق میگفتم ملاقه رو بدین به من و خیلی چیزای دیگه
میخندیدنم متوجه نمیشدم دوباره تکرار میکردم???
منم همه چیزو برعکس میگم جوری که یه بار اونقدر سوتی دادم توسط دامادمون هنوز که هنوز سوژشم
البته تقصیر خودشون بود سه روز بود نخوابیده بودم معلوم بود که چرت و پرت میگم
مثلا به مترو گفتم پتروس به قاشق میگفتم ملاقه رو بدین به من و خیلی چیزای دیگه
میخندیدنم متوجه نمیشدم دوباره تکرار میکردم???
آره قشنگ یادمه اون ملاقه رو که گفتم سه بار خواهرم برگشت اخطار داد ولی من انگار نه انگار دوباره حرف خودمو میگفتم همه هم میخندیدنا ولی من اصلا تو عالم خودم
یه عادت بدیم که دارم تا سکوت مطلق نباشه نمیتونم بخوابم واسه همین همیشه خدا بی خوابم??