اندکی شعر ?

  • شروع کننده موضوع نامیرا
  • تاریخ شروع
وضعیت
این موضوع قفل شده است
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
به جان زنده دلان، سعدیا! که ملک وجود/نیرزد آنکه دلی را ز خود بیازاری
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
من همین یڪ نفس از
جُرعه جانم باقیست
آخرین جرعه این جامِ
تهے را تو بنوش!!!..
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
دانی چرا چنین گرفتار شدیم؟
ناکرده گنه چنین مجازات شدیم؟
کشتیم خرد دار زدیم دانش را.
دربند و اسیر صد خرافات شدیم
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest

ای بی نشان محض

نشان از که جویمت‌‌...؟!!
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
شصت و شاهد هر دو دعوي بزرگي ميكنند? پس چرا انگشت كوچك لايق انگشــــتر است?
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی
بوی یک تک‌بیت ناگه، مست و مدهوشت کند
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
عاقلان نقطه پرگار وجودند
ولی
عشق داند
که در این دایره سرگردانند

• حافظ
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
زندگی چون قفسی است ، قفسی تنگ ، پر از تنهایی...
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
?☘️ چه خوش گفت؛ فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن،تربت پاک باد میازار موری که دانه کش است! که جان داردو جان شیرین،خوش است! مزن بر سر ناتوان،دست زور !! !!که روزی در افتی به پایش،چومور!! ???
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
نخ می‌دهد به عالم و چون می‌رسد به ما
شأن نزول آيه‌ی تطهير می‌شود...
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
زندگی های خیلی هامون ختم میشه به گفته دولت آبادی که میگه ما دیر آمدیم یا زود هرچه بود به موقع نیامدیم
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
‏اوج تنهایی یه آدم فقط اونجا که جناب كاشاني میگه: "سفر تو کردی و من در وطن غریب شدم"
 
استارتر
استارتر

نامیرا

Guest
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو‌ ای عشق همان پرسش بی زیرایی
(قیصر امین پور)
 

وضعیت
این موضوع قفل شده است
بالا