از دست اين شوهر من چيكار كنم؟

  • شروع کننده موضوع Bita
  • تاریخ شروع
استارتر
استارتر

Bita

Guest
من که دیگه عادت کردم اینجوری اعصاب خودمم خورد نمیشه الانم برای ناهار املت یا یک غذای آسون درست کن اینجوری کار خودتم راحت میشه??
ناهار گفت نپز
ميگم كه متوجع ميشه
گفت سوسيس سرخ ميكنيم كالباس خرد ميكنيم با گوجه و خيارشور و نوشابم گفت داريم
ميرم نون باگت هم ميخرم ساندويچ درست ميكنيم ميخوريم
 

نباات

Guest
ناهار گفت نپز
ميگم كه متوجع ميشه
گفت سوسيس سرخ ميكنيم كالباس خرد ميكنيم با گوجه و خيارشور و نوشابم گفت داريم
ميرم نون باگت هم ميخرم ساندويچ درست ميكنيم ميخوريم
پس خوبه دیگه ولش کن اصلا خودتو ناراحت نکن ?
 
استارتر
استارتر

Bita

Guest
عیب نداره عزیز تا وقتی کنارشون هستی باهاشون کنار بیا....اگه میتونید مستقل شید...خودتو ادم بده نکن ...چون جلو چشم هستی ?
بهش گفت تا تابستون فرصت داري مستقل شيم
برگشته مبگه خونه بخريم بعد?
اخه تو اين گروني من يك ملياردم كجا بوز خونه بخرم كه بشينم همين جا به اميد خونه خريدن
فوقش ٥٠ مليون جور ميكنم برا پول پيش
ميبينه سر حرفمم ميگه بابام دق ميكنه من برم?
مگه من مسئول خوشحالي باباشم اخه كه يه عمر بشينم اينجا مستقل نشم
 
استارتر
استارتر

Bita

Guest
من این مدل رفتارای همسرت نمیپسندم اما خب شما هم اشتباه میکنی شما هم بردار بخور

یه ساختمون بودن این مسایل داره
ما هم بودیم من خودم از هر چی شوهرم میخرید یه ظرف پر میکردم میبردم خونه پدرشوهرم میدادم
من يه خصلتي دارم شوهرمم ميدونه هر چقد هم دم دست بذارن خوردني هاشونو نميرم بردارم بيارم خونه مون
خونه شون باشم ميخورم
خونه شونم ماهي يبار سه هفته يبار ميرم
ناهار و شام هم دعوتي ميرم
 

مااماان_ساامیاار

Guest
من يه خصلتي دارم شوهرمم ميدونه هر چقد هم دم دست بذارن خوردني هاشونو نميرم بردارم بيارم خونه مون
خونه شون باشم ميخورم
خونه شونم ماهي يبار سه هفته يبار ميرم
ناهار و شام هم دعوتي ميرم
معذرت میخوام اول خودتو اصلاح کن برو بخور
 
استارتر
استارتر

Bita

Guest
معذرت میخوام اول خودتو اصلاح کن برو بخور
باور كن نميتونم اينطوري راحتم كه كمتر ببينمشون
ديروز پدر شوهرم ساعت ١٤:٢٠ دقيقه به دخترم گفته به مامانت برو بگو ناهار بياد اينجا
معلومه مادرشوهرم ميخواست بگه زودتر ميگفت
پدرشوهرم ديده بود كوكوي هفت رنگه گفته بذا به اينم بگم
دخترم اومد گفتم برو بگو مامانم ناهارشو خورده( ميخواستم بفهمن ناهار رو به موقع دعوت ميكنن نه وقتي سفره انداختن)
پدرشوهرم منو ديد گفت چرا نيومدي
گفتم من اونموقع ناهارمو خورده بودم داشتم ظرفارو ميشستم
 

Luna

Guest
میگفتی ایکاش میاوردی من درست میکردم مادرت اینا رو دعوت میکردی اینطوری مامانت اذیت میشه زشته
راه حل بدون دردسر ?
البته مجردم زیاد اعتماد نکن ?
 

mersana1400

Guest
جدی چه عجیب ...
شاید میخواسته کارت راحت شه ..ولی درهر صورت باید میاورده خونه دیگه
 

Dela

Guest
از بوى ماهى بدش مياد دوست نداشته شما و خونه بوى ماهى بگيريد برده اونجا آماده بريد بخوريد:دى
 

Dela

Guest
میگفتی ایکاش میاوردی من درست میکردم مادرت اینا رو دعوت میکردی اینطوری مامانت اذیت میشه زشته
راه حل بدون دردسر ?
البته مجردم زیاد اعتماد نکن ?
اتفاقا خيلى هم راه حل پردرد سريه:دى

واسه يه ماهى يه ايل رو بكشه خونه شون مهمونى؟:دى
 

Luna

Guest
اتفاقا خيلى هم راه حل پردرد سريه:دى

واسه يه ماهى يه ايل رو بكشه خونه شون مهمونى؟:دى
دردسرش شامل همسر ایشون هم میشه بعد یه مدت خودش خسته میشه
ایشونم ماهی رو اون طوری که خوشمزه تره میخوره ?
 

Dela

Guest
دردسرش شامل همسر ایشون هم میشه بعد یه مدت خودش خسته میشه
ایشونم ماهی رو اون طوری که خوشمزه تره میخوره ?
عزيزم هنوز اين مردا رو نشناختى! هركارى واسه خونواده شون بكنن اصلا خستگى سراغشون نمياد:دى
 

مهرانه

Guest
بهش گفت تا تابستون فرصت داري مستقل شيم
برگشته مبگه خونه بخريم بعد?
اخه تو اين گروني من يك ملياردم كجا بوز خونه بخرم كه بشينم همين جا به اميد خونه خريدن
فوقش ٥٠ مليون جور ميكنم برا پول پيش
ميبينه سر حرفمم ميگه بابام دق ميكنه من برم?
مگه من مسئول خوشحالي باباشم اخه كه يه عمر بشينم اينجا مستقل نشم
عزیزم میدونم سخته ولی مستاجری هم دردسرهای خودشو داره ...من دوسال اول مستاحر یکی ازاقوام شوهرم بودم یعنی چه روزها من ندیدم ...میدونم و میفهمم عذابه ولی تاپول نداری چاره ای نیست
 

بالا