شعر

  1. استاد شهريار

    یــاد ایــام جــوانـی جـگـرم خـون مـیـکـرد خـوب شـد پـیـر شـدم کـم کم و نسیان آمد // دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من خیال خود به شبگردی ، به زلفش دیدم و گفتم رقیب من چه می خواهی تو از جان حبیب من پ ن: به خدا هيچ كار:(
  2. بيا با هم رفت و آمد نكنيم

    مثلا وقتى مى آيى نرو...
بالا